چکیده
با توجه به اینکه جوامع رو به پیشرفتند ولی باز هم به دین نیاز دارند حتی بیشتر از گذشته.دین روش زندگی درست را نشان میدهد.باعث می شود بنای خانواده محکم باشد.و در نتیجه جامعه سالم تری داشته باشیم.دین با مدرنیسم تضادی ندارد.و بسیاری از مشکلات جامعه مدرنیسم را حل می کند... ندارند و عقل و وجدان و علم برای اصلاح بشریت کافیه.. در این میان رسالت روشنفکران دینی سنگین تر از گذشته است زیرا بجز آشکار ساختن حقیقت دین و مبارزه با سو ءاستفاده از احساسات دینی مردم باید با دانشجویان و توده مردم ارتباط صحیحی برقرار کنند و تحلیل درستی از دین و دینداری و نقش دین در زندگی امروز ارائه دهند.
بسیاری عقیده دارند جوامع پیشرفته نیازی به دین
واژگان کلیدی:دین اسلام،آزادی،اجتماع،طبقات اجتماعی،دینداری،سیاست،پیشرفت
مقدمه
اسلام(به معنی اطاعت و تسلیم در برابر خداوند)یکی از گسترده ترین دین ها در میان تمام ادیان دنیاست.جوامع مسلمان در بیش از 120 کشور جهان به چشم می خورد و جمعیتی بیش از 800میلیون نفر را در خود متحد می کند.
با ظهور اسلام و سر دادن شعار برابری و آزادی و شکسته شدن مرزهای طبقاتی، ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند.اسلام نقش آگاه کردن توده هارا بر عهده داشت و مردم با گوش سپردن به فرامین اسلام و درک روح آنها به مبارزه و اصلاح حکومت های زمانه خود می پرداختند.در طول تاریخ معاصر نیز اعتقادات مردم نقش اساسی در شکل گیری نهضت های مختلف داشت از جمله مشروطه یا نهضت جنگل... اما پس از انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی دین در کنار حکومت قرار گرفت و نقش خود را به عنوان منتقد از دست داد.آزادی و امنیت فردی مردم به بهانه حفظ و مصلحت دین و نظام از آنها گرفته می شود و هر انتقادی از حکومت مخالف با دین تلقی می گردد!!امروزه دین بیشتر تبدیل به ابزاری برای رسیدن به قدرت سیاسی شده است.
جهان اسلام
جهان اسلام نامی آشنا در ادبیات سیاسی و فرهنگی جهان است.جهان اسلام بیش از آنکه بیانگر یک موقعیت جغرافیایی باشد،معرف هویت حدود یک ونیم میلیارد انسان است که دارای آیین و دینی مشترک هستند.علاوه بر ویژگی جمعیتی جهان اسلام،به لحاظ جغرافیایی ،زیست محیطی و ذخایر طبیعی نیز سرزمین های اسلامی از شمار غنی ترین مناطق کره زمین به شمار می روند.امکانات و ویژگی های این سرزمین ها باعث شده طی قرن های متمادی،جهان اسلام نقشی بسیار مهم وتاثیرگذار در صحنه روابط بین الملل ایفا کند.در این رابطه،میزان بکارگیری و بهره مندی از توانمندی های بالقوه وبالفعل جهان اسلام اهمیت بسزایی دارد و نیازمند تعیین هدف ها و برنامه ریزی های صحیح و اصولی اشت.جهان اسلام به جامعه انسانی حدود یک ونیم میلیارد مسلمان اطلاق می شود که در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی زندگی می کنند.آنچه که این جمعیت عظیم را علیرغم اختلافات نژادی،قومی و زبانی به یکدیگر پیوند میدهد ،آیین اسلام است.مهمترین ویژگی هایی که برای جهان اسلام می توان برشمرد به عنوان منابع قدرت و به عنوان توان و نیرو خود اسلام وخود دین است.اسلام به عنوان یک مکتب پویا به عنوان یک مکتب انسانی به عنوان یک مکتبی که بر فطرت انسان ها تکیه دارد به عنوان یک مکتب و مسلکی که در طی قرن ها توانست بر بخشهای مختلفی از جهان حکومت براند و زمینه ساز تمدن عظیم و بزرگ در نقاط مختلف جهان بشود و زمانی به یک سوم دنیای امروز حاکمیت داشته باشد و روز به روز هم که می گذرد بر دامنه طرفداران این مکتب افزوده می شود با توجه به آن جایگاهی که دین دارد یعنی آن هاضمه ی قوی که می تواند افراد را ،اشاخص را،فرهنگ ها را در خودش هضم کند و تبدیل کند به یک موضوع کاملا جذاب و قابل قبول جدای از این بعد فرهنگی و این بعد ایدئولوژیکی که اسلام دارد امکانات اقتصادی که در محدوده جهان اسلام وجود دارد چه منابع زیرزمینی و چه منابع رو زمینی اگر بپذیریم که تقریبا حدود 80%منابع نفتی در خاورمیانه وجود داشته باشد،ضمن اینکه حدود 80% مسلمانان دنیا را در این منطقه شاهدیم و نیز ذخایر گاز و نیز امثال این ها در کشورهایی مثل ایران،عربستان،عراق و دیگر کشورهای اسلامی منطقه خلیج فارس به چشم می خورد این نیز یک امتیاز مهم و اساسی و آن دسترسی جهان اسلام به ذخایر غنی انرژی که نبض صنعت در گرو آن است و به اصطلاح شاهرگ حیاتی نظام صنعتی بر آن مبتنی است.گذشته از آن نقش سیاسی که جهان اسلام امروزه می تواند ایفا کند به ویژه بعد از به وجود آمدن حرکت اصلاح طلبی و احیا گری اسلامی که از زمان سیدجمال شروع می شود و هرچه زمان بیشتر می گذرد توسعه خودش را و جایگاه خودش را و پایگاه خودش را به دست می آورد .خوب اینها همه وهمه از لحاظ سیاسی از لحاظ استراتژیکی که دسترسی روی دو تنگه از سه تنگه معروف جهان در حوزه جغرافیایی اسلام که تنگه هرمز و چه کانال سوئز اینها نیز می تواند بالاخره به عنوان یکی از عوامل اساسی در قدرت جهان اسلام مطرح باشد پس بر اساس این 3نکته ای که اشاره کرد.1)آن توانمندی های ایدئولوژیکی و فرهنگی که در اسلام و کشورهای اسلامی وجود دارد و محور اتحاد این مسلمانان می تواند باشد.2)آن توانمندی های سیاسی و اجتماعی و آن وحدتی که امروزه جهان اسلام به سمت و سوی آن در حرکت است و 3)نیز منابع اقتصادی خوب اینها دست به دست هم می دهند و جهان اسلام را به عنوان یک پایگاه قوی تاثیر گذار در عرصه جهانی قابل توجه و قابل پیگیری است.
اهمیت تنوع نژادی و قومی در جهان اسلام
یکی از امتیازات مکتب درخشان اسلام این است که اسلام منحصر به قوم خاص و زبان خاص و ملیت و جغرافیای خاصی نیست اسلام دین جهانی است همانطوری که خود قران هم بیان می کند و محور و مرکز چرخش همه انسان ها و به عبارت دیگر می توانیم عرض بکنیم که اسلام دین انسانی است و دینی است که برای انسان ها امده و سعادت و خوشبختی انسان ها را تعقیب می کند بنابر این مسلمانان می توانند از هر نقطه ای از جهان باشند از هر قومی ازهر نژادی از هر ملیتی و زبانی می توانند مسلمانان امت اسلامی را تشکیل دهند چنانچه امروز به همین صورت در امده است قبل از اینکه ما به مسلمانان کشور های اسلامی توجه کنیم می بینیم که در کشور های غیر اسلامی داریم امت اسلام تشکیل شده است ما بیشترین مسلمانان تحصیل کرده را در کشور های غیر اسلامی داریم و اینها نیروی بسیار عظیم و سرمایه بسیار گسترده و پر برکت است برای جهان اسلام مسلط به علم روز و تکنولوژی روز و دستاورد ها و ابزار پیش دستی روز هستند که اینها خود را مستلزم به دستورات دینی واسلامی میدانند علاوه بر اینها نیروهای انسانی و پیشرفتی مسلمانان در کشور های اسلامی امروز با دیروز قابل مقایسه نیست مسلمانان امروز دوش به دوش کشور های غیر اسلامی از نظر علم و تکنولوژی و صنعت پیش می روند نیرو های انسانی فراوانی در اختیار امت اسلام است که می توانند امت اسلام را از نگاه علم و دانش و از نگاه فرهنگ و تمدن اشباح کنند و کمک برسانند از نظر اقتصادی اگر حساب بکنیم قوی ترین نقطه های پر قدرت اقتصادی در کشورهای اسلامی قرارداد نفتی که امروز روشنایی همه دنیا را بر عهده دارد در دسترس مسلمانان است کشورهای اسلامی از نفت و گاز و انرژی لازم برخوردار هستند اینها چیزهای بسیار مهم و پر برکتی است که علاوه بر اینها نسل جوان روی به اسلام آوردند.دیروز اگر اسلام متعلق به افراد سالخورده و میانسال بود امروز اسلام متعلق به نسل جوان است و جوانان روی به اسلام آوردند و اهداف خود را دردرون اسلام پیدا می کنند.
نقش دین در زندگی انسان
بحث را با اين پرسش آغاز ميكنيم كه نقش دين در زندگي انسان چيست؟ ما چه اندازه به دين احتياج داريم؟ دين چه مشكلي را از ما حل ميكند؟ اگر كسي دين نداشته باشد چه ميشود؟ آيا ممكن است چيزي جايگزين دين شود؟
پاسخ اين پرسشها حتي براي برخي از عوام روشن است؛ اما گاهي بعضي مسائل از فرط روشني مبهم ميشود. شايد، ما هيچگاه احساس نميكرديم، روزي نياز باشد كه درباره دين، قلمرو و ارتباطش با نهادهاي اجتماعي بحث و گفتگو كنيم. البته از يك طرف مايه خرسندي است كه امروزه همه مسايل، مطالب و قضايا مورد تحقيق قرار ميگيرد و جواب عالمانه و محققانه براي آنها تهيه ميشود؛ اما از سوي ديگر كوتاهياي درباره بحث و بررسي اين موارد احساس ميشود، تا آن جا كه در يك جوّ اسلامي، در خانوادهاي مسلمان، كسي كه در محيط ديني پرورش پيدا ميكند، توهماتي برايش پيش ميآيد، سخناني ميگويد كه باوركردن آن دشوار است. به هرحال اين مسأله آشكار، باز هم جاي تحقيق دارد و ضرورت دارد به آن جديتر بپردازيم. زيرا روشن شدن اين مسأله بسياري از انحرافات را تصحيح ميكند.در اين راستا نخست ما بايد بفهميم دين يعني چه و بعد انسان را بشناسيم، تا بدانيم دين در زندگي انسان چه نقشي دارد. اگر دين و انسان را نشناسيم، پاسخ اين سؤال پاسخي روشن و عقلاني نخواهد بود. اما اين كه دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن و اعتقاد به خدا داشتن؛ پاسخهاي سادهاي است و بايد به اين سؤال عميقتر جواب داد. جامعهشناسان در مقام تعريف دين، آن را به عنوان يك نهاد اجتماعي، پديدهاي كه در زندگي اجتماعي انسان در طول تاريخ وجود داشته، دانستهاند و تعريفاتي براي آن ارائه كردند. بعضي از اين تعاريف آنقدر وسيع و عام است كه حتي شامل كساني كه اعتقادي به خدا هم ندارند ميشود. بعضي از تعريفها هم آنقدر محدود است كه انسان در مصاديقش دچار مشكل ميشود. چون در اين مجال فرصتي براي بررسي و نقد تعاريف مختلف از دين نيست، ما تعريف مورد نظر خود را مطرح ميكنيم. دين عبارت است از: مجموعهاي از اعتقادات، خُلقيات و رفتار كه در سعادت ابدي انسان مؤثر است و نداشتن آنها موجب شقاوت انسان ميشود. به عبارت ديگر ميتوان گفت: دين سه بخش است: اعتقادات، اخلاق و احكام. درباره اينكه آيا اعتقادات اصل است يا اخلاق و يا رفتارها و احكام كما بيش بحثهايي شده است؛ اما بين اين مجموعه نوعي ترتب وجود دارد. اعتقاداتِ خاص، منشهاي خاصي را ايجاب ميكند و آن منش رفتارهاي خاصي را اقتضا ميكند. در اين زمينه بحثهايي در اوايل انقلاب مطرح بود از قببيل اينكه بين ايدئولوژي و جهانبيني ارتباطي هست يا نه و آيا اين ارتباط منطقي است يا غيرمنطقي؟ اجمالاً عرض ميشود: اعتقادات خاص، منشهاي خاصي را ميطلبد و آن منشها، رفتارهاي خاصي را ايجاب ميكند. اما اين كه چه ارتباطي بين آنها وجود دارد و آيا به صورت قياس منطقي ميشود آن را اثبات كرد يا نه، در جاي خود بحث مفصلي را ميطلبد.
بر اساس اين تعريف، اگر كسي به هيچ چيز اعتقاد نداشته باشد، نميتوانيم وي را ديندار بدانيم. البته ميدانيم كه فرض اين كه كسي اعتقادات صحيحي داشته باشد، ولي در اعمالش هيچ تأثيري از آن اعتقادات را مشاهده نكنيم، اين فرض غيرقابل قبول است. چون انسان موجودي است كه افعال اختياريش، ناشي از اعتقادات، فهم و شعور اوست. اگر انسان يك سلسله اعتقاداتي داشته باشد، خواه ناخواه در رفتارش اثر ميگذارد. اگر اعتقادي در رفتار انسان تاثير نگذارد، به اين معنا است كه اين اعتقاد در فرد جايگزين نشده و حالت تزلزل دارد. اگر انسان اعتقاد قلبي داشته باشد، حتماً در رفتارش اثر دارد. در فرهنگ قرآني نيز در موارد بسياري، ايمان و عمل صالح همراه با هم و توأمان ذكر شده است. اگر هم به طور اتفاقي فقط از ايمان سخن به ميان آمده باشد، از قرائن قبل و بعد آن برميآيد كه عمل صالح هم در آن دخيل است؛ همچنانكه اگر در جايي فقط عمل صالح را ذكر كرده باشد، باز از قرائن برميآيد كه مشروط به ايمان است؛ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً1»، «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً2». بنابراين دعوتكنندگان به دين، آنهايي كه آورنده دين هستند، يعني انبياء(ع)، ادعايشان اين است كه انسان بايد در زمينه اعتقادات، افكار و نظريات، به چيزهايي معتقد باشد؛ در غير اين صورت به انسانيت او لطمه ميخورد؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ3». دقت كنيد، در اين آيه شريفه نميفرمايد: «شرّ الأناس»، بلكه ميفرمايد: «شَرَّ الدَّوَاب»؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ4». توجه كنيم كه در اين دو آيه كه «شَرَّ الدَّوَاب» را معرفي ميكند، يكبار ميفرمايد: «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُون» و در جاي ديگر ميفرمايد: «الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون». به يقين اين دو مصداق، با هم مرتبطاند و تناقضي بين اين دوآيه نيست.
بر اساس عقيده ما، در ساير اديان تحريفاتي واقع شده است و مجموعهاي كه امروز از اديان ديگر باقي مانده قابل اعتماد نيست و كم و زيادهايي در آنها شده است. ديني كه ما از آن حمايت ميكنيم دين اسلام است و مهمترين منبع آن هم قرآن است. قرآن دين را اينگونه معرفي ميكند: اگر كساني فاقد دين باشند، انسان واقعي نيستند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ5». كساني كه فاقد ويژگيهاي مذكور در اين آيه شريفه هستند، به تعبير قرآن مثل چهارپا هستند. «شَرَّ الدَّوَاب» يعني بدترين جنبندهها. مدعي دين ميگويد: دين همچون گوهري است كه آدمي را به سوي جايگاه انسانيش رهنمون ميشود؛ يعني اين موجود دو پا را انسان ميكند؛ و اگر اين موجود دين نداشته باشد، در واقع انسان نيست.
دين اسلام را كه ما پذيرفته ايم و آن را مكمل انسانيت انسان ميدانيم و انسانيت انسان را بدون آن ميسر نميدانيم، در زندگي ما چه جايگاهي دارد؟ صرف نظر از جايگاه ساير اديان، بايد پرسيد جايگاه دين اسلام، يعني ديني كه ما آن را پذيرفتيم در زندگي ما كجاست؟ بسياري تصور ميكنند كه جاي اين دين، مسجد، حسينيه و زيارتگاهها است و فقط اموري مثل نماز، روزه، خيرات و نذورات، سفره حضرت عباس و عزاداري سيدالشهداء در محرم مربوط به دين است. كساني هم كه خيلي ديندار باشند ايام فاطميه و مواليد ائمه و ساير اعياد را هم محترم بشمارند. به عقيده چنين كساني دين فقط براي ارتباط انسان با خداست و ساير مسايل از حوزه دين خارج و در حاشيه است. متن دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، زيارت امام رضا(ع)، نذري دادن، سفره انداختن، عزاداري كردن، سينه زدن و گريه كردن و اگر كسي به هيچ كدام اعتقادي نداشت بيدين است. آيا واقعاً اين سخن اسلام است؟ يا اين، تفكر غلطي است كه شيطان آن را القاء كرده است. اينكه شياطينِ انس چه اندازه در ترويج اين تفكر دخالت داشتند، در جاي خود محل بحث است. بدون شك اصل اين فكر كه دين فقط شامل اين موارد است، از شيطان است. اگر دين همان است كه قرآن آورده و منبع اصلي شناخت آن قرآن است، با قدري تأمل و دقت در مييابيم كه دين در قرآن غير از مسأله نماز، روزه و مودت اهل بيت(ع)، مباحث ديگري را هم شامل ميشود. اما متأسفانه شياطين شرايطي را فراهم كردهاند كه هنوز اكثريت مسلمانها، اعم از شيعه و سني، تصور ميكنند كه دين قلمروي محدود دارد و تنها براي رابطه انسان با خداست. و اين همان چيزي است كه امروز به نام «سكولاريزم» ناميده ميشود. بر اساس اين تفكر مسايل خارج از محدوده ارتباط معنوي انسان با خدا ربطي به دين ندارد. هر چه ميخواهي در كسب و كار فريب كاري كن، كم فروشي و گرانفروشي كن، ولي مراقب نماز اول وقت و گريه در روضه امام حسين(ع) باش؛ معناي صحيح دينداري اين است! در مسايل اجتماعي هم نبايد پرسيد چه كسي حكومت ميكند، چه رژيمي بايد حاكم باشد و ما چه نقشي ميتوانيم در امور حكومتي داشته باشيم! يا اين كه آيا دين براي دخالت در مسائل اجتماعي به ما دستوري ميدهد يا خير؛ اين مسايل چون مربوط به امور دنيا و براي دنياداران است، ربطي به دين ندارد! مسلمان فقط بايد نماز بخواند و مد «و لا الضالين» را خوب بكشد؛ اما اين كه چه كسي رئيس جمهور و نماينده مجلس ميشود، از امور دنيا است و فقط براي دنياداران است؛ اين مسايل آلوده است و نبايد از آنها حرفي زده شود؛ اگر در مسجد حرفي از آنها زديم،حرف دنيااست واين ربطي به دين ندارد!
چنين وضعي را براي ما پيش آورده بودند. كساني كه سن بيشتري دارند يادشان هست كه پيش از انقلاب خيلي بدتر از اين بود. آن زمان اگر كسي صحبت از سياست ميكرد، بار ارزشي منفي داشت و از جامعه مؤمنين و متقين طرد ميشد. پيگيري مسايل اجتماعي و سياسي عين بيديني تلقي ميشد و اگر كسي به اين قبيل مسايل ميپرداخت گويا كمبود و نقصاني در دينش به وجود آمده است. حضرت امام (رضوان الله عليه) با اين انديشه به مبارزه پرداخت، خداوند بر علو درجات ايشان بيافزايد. يكي از بزرگترين خدمات ايشان به عالم اسلام اين بود كه اين تصور را از ذهن جامعه اسلامي بيرون كرد. ايشان به مردم نشان داد كه ظواهر دين مثل نماز و روزه و... تنها بخش كوچكي از دين است و بخش عظيمي از دين مربوط به مسايل اجتماعي و سياسي است و نپرداختن به آنها نه تنها فضيلتي براي دين و دينداران نيست، بلكه موجب نقص دين است. حضرت امام با تلاش فراوان و زحمتهاي بسيار توانست اين انديشه را براي تودههاي مردم تبيين كند و بر اساس اين فكر، انقلاب اسلامي را به وجود آورد. مردمي كه دين را فقط نماز و روزه ميدانستند و پرداختن به مسايل دنيا را ضد دين و ضدارزش تلقي ميكردند، بر اثر درسهاي امام حاضر شدند سينههاي خود را در مقابل گلولهها سپر كنند. در واقع حضرت امام ابتدا براي مردم ثابت كرد كه پرداختن به اين مسايل جزء مهمترين مسايل دين است؛ سپس براساس اين نظريه توانست آن حركت اجتماعي را به وجود آورد كه جهان را متحير كند. خداوند هم وقتي صداقت مردم و آن رهبر فرزانه را ديد، نصرتش را بر مردم نازل كرد.
اميرالمؤمنين(ع) در مقام توضيح شرايط و اوضاع زمان حضرت رسول(ص) و معرفي ياران آن حضرت ضمن خطبهاي ميفرمايد: «كُنَّا عَلي عَهْدِ رَسُولُ اللَّه...6». ما در زمان پيغمبر(ص) با پدرانمان، برادرانمان و خويشاوندانمان ميجنگيديم و توجه نميكرديم كه مخالف دين، پدر ما، برادر ما يا عموي ماست. براي ما فقط خدا و دين ملاك بود. هركس طالب حق و خدا بود، تحت لواي پيغمبر(ص) بود. در آن زمان ما براي خدا با خويشاوندان خود ميجنگيديم. مگر از زمان پيغمبر(ص) تا زمان علي(ع) چه مدت فاصله شده بود كه در اين مدت كوتاه ارزشها به اندازهاي تغيير كند كه علي(ع) با تاسف از ياران و همرزمان خود در زمان حضرت رسول(ص) ياد كند؟ آن حضرت در ادامه ميفرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر»؛ وقتي ما راستي و صداقتمان را در عمل ثابت كرديم، خدا هم ما را ياري كرد. در مقابل خدا، همه هيچ است. اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ وَ أَنْزَلَ عَلي عَدُوِّنا الْكَبْت»؛ وقتي خدا ديد كه ما راست ميگوييم، نصرتش را بر ما و شكست و نابودي را بر دشمنان ما نازل كرد. خداوند با علي(ع) هم اينگونه معامله ميكند، بايد ثابت كند كه راست ميگويد و اگر در عمل صداقتش را ثابت كرد، خدا پيروزي را بر او نازل ميكند: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ7». اما اگر بخواهند با خداوند صادق نباشند و به نام دين، دنبال هواي نفس، خويش و قوم بازي و مالاندوزي بروند، خداوند نيز آنها را خوار و رسوا ميكند و در دنيا و آخرت بر آنها رسوايي نازل ميكند.
پايمال كردن خون 200 هزار شهيد، آنهايي كه رفتند تا «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» باشد، جان دادند تا احكام اسلام اجراء شود، تعطيل كردن احكام اسلام و جايگزيني احكام ضد اسلامي به نام حمايت از دين، چه معنايي دارد و خداوند با ما چه ميكند؟ خارج كردن دين از اجتماع، به نام پيروي از امامي كه تلاش كرد تا براي مردم ثابت كند كه دين بايد در مسايل اجتماعي و سياسي و در مسايل بينالمللي حاكم باشد، يعني بازگشت به همان ارتجاع قديم، يعني دين فقط نماز و روزه و مسجد و اين كه نبايد پرسيد احكام اجتماعي اسلام چيست، قوانين حاكم بر مملكت چه باشد، مسؤولين چگونه رفتار كنند، آيا بازار بازار اسلامي باشد يا بازار ربوي، آيا عفت در جامعه اسلامي حاكم باشد يا شهوت، و هر چه ميخواهد باشد. اين رسم مسلماني است؟ آيا مسلمان فقط بايد نماز بخواند، قرآن را حفظ كند و با لحن عربي بخواند؟ جواب اين معما چيست؟ بايد تكليف را روشن كنيم. دين جايش كجاست؟ آيا جايگاه دين در مسجد و در قلب انسان است؟ آيا دين فقط رابطه قلبي انسان با خداست و به دانشگاه، بازار، وزارتخانهها، روابط بينالملل، بازرگاني خارجي، تصميمات بانك مركزي و شوراي اقتصاد ربطي ندارد؟ آيا دستورات صندوق بينالملل و بانك جهاني _هر چه بود_ بايد اجرا شود و شما نيز فقط قرآن را حفظ كنيد؟
پيش از انقلاب مراسم عزاداري عاشورا هم از كاخ اعليحضرت پخش ميشد؛ عكس اعليحضرت را هم با لباس احرام در وزارتخانهها نصب ميكردند، قرآن هم چاپ ميكرد. آيا اينها نشانه دينداري است؟ ديندار كسي است كه احكام خدا را اجرا كند نه اين كه با احكام خدا بازي كند. هر كدام از ما بايد دينداري خود را با اين معيار بسنجيم.
امروزه بحمدللّه، قرآن در جامعه رواج دارد. زماني بود كه در همه كشور، فقط چند تن انگشتشمار حافظ قرآن پيدا ميشد؛ ولي، امروزه در هر شهر و روستايي، چندين حافظ نوجوان قرآن يافت ميشود كه مدال اين افتخار بر سينه رهبر معظم انقلاب زده شده است. ان شاء اللّه خداوند سايه ايشان را مستدام بدارد. اما قرآني كه با اين لحن خوانده ميشود، مايه افتخار است، و با زحمات بسيار در حافظه جاي ميگيرد، نبايد محتواي آن در نظر آيد؟ نبايد مشخص شود كه قرآن براي چه چيزهايي اهميت قائل است؟ اين كه قرآن ميفرمايد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ8»؛ اگر دست از ربا برنميداريد، با خدا اعلام جنگ كردهايد. قرآن درباره هيچ چيز ديگر چنين تعبيري ندارد. امّا بانكهاي كشور اسلامي ما از رباخوارترين بانكهاي كشورهاي دنيا به شمار ميآيند، همين كشور جمهوري اسلامي كه براي اجراي احكام اسلام به وجود آمد. چرا اين گونه شد؟ مسئولين با دين خدا بازي كردند. اسم ربا را تغيير دادند و گفتند: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا9» بعضي تصور ميكنند عنوان كه تغيير كرد حلال ميشود.
قرآن درباره اين بازي كردنها با دين به داستان اصحاب سبت اشاره ميكند و ميفرمايد: عدهاي از بنياسرائيل كنار دريا يا رودخانهاي زندگي ميكردند و منبع اقتصادي آنها صيد ماهي بود. روز شنبه ماهيها به كنار ساحل ميآمدند و غير از روز شنبه نميآمدند: «إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ10». به دستور خداوند براي بنياسرائيل در روز شنبه تجارت و كارهاي دنيايي، حرام بود. آنها بايد از صبح روز شنبه به كنيسه ميرفتند و مشغول عبادت مي شدند. اگر هم به كنيسه نميرفتند، نبايد آتش روشن كنند، غذا بپزند و تجارت كنند. در حال حاضر نيز يهوديها ارتدكس، حتي در آمريكا و اروپا اين احكام را رعايت ميكنند. به هر حال به دستور خداوند روز شنبه نبايد صيدي انجام ميشد. عقلاي قوم گفتند: دستور خدا را كه نميشود زيرپا گذاشت، از صيد ماهي هم نميشود صرف نظر كرد؛ روزهاي ديگر هم ماهيها نزديك ساحل نميآيند. بنابراين آنها كنار دريا حوضچههايي ساختند. روزهاي شنبه آب را در اين حوضچهها باز ميكردند و ماهيها به همراه آب وارد حوضچهها ميشدند و سپس عصر شنبه حوضچهها را ميبستند كه ماهيها ديگر بيرون نروند. صبح يكشنبه هم ميآمدند و ماهيها را صيد ميكردند. اگر من و شما بوديم چه ميكرديم؟ بسياري از حيلههاي ما در ربا صد مرتبه از اين حيله بدتر و رسواتر است.
دسته اول، يعني يك عده از مؤمنين به گروهي كه اين عمل را مرتكب شدند، گفتند: با دين خدا بازي نكنيد، اين مقدمه صيد است؛ خداوند ميخواهد در روز شنبه شما دنبال مال دنيا نرويد؛ اين امتحان الهي است. دسته دوم اين عمل را انجام دادند و دسته سوم هم ميگفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً11»، چرا شما به اينها نصيحت ميكنيد، در حالي كه آنان توجه نميكنند. قرآن ميفرمايد: عذاب بر اينها نازل شد. گروهي كه مرتكب اين عمل خلاف ميشدند و كساني كه ساكت بودند، هر دو مسخ شدند و به صورت ميمون درآمدند. فقط آن دستهاي كه نهي از منكر ميكردند، به صورت انسان باقي ماندند.
قرآن اين داستان را براي چه ميگويد؟ آيا جز اين است كه من و شما از آن عبرت بگيريم و داستان بنياسرائيل را تكرار نكنيم؟ با دين خدا بازي نكنيم و ترك امر به معروف و نهي از منكر نكنيم. خدا خويش و قوم هيچ كس نيست. آيا آنها چون بنياسرائيل بودند عذاب شدند و چون ما مسلمانيم عذاب نميشويم؟ با دين خدا نميشود بازي كرد. خدا، خداست. احكام خدا در همه جا بايد اجرا شود. در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در جبهه، در روابط بينالملل، در حكومت. همه جا مُلك خداست. در همه جا ما بندهايم و او «اللّه» است. اين امر فقط به مسجد و حسينيه اختصاص ندارد. كساني كه با دين خدا بازي كنند، هم در اين دنيا و هم در آخرت رسوا ميشوند «يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ12». چنين كساني شايد از چهره موجهي هم برخوردار باشند. چنانكه بيشتر كساني كه در دين بناي بدعتها را گذاشتند و مردم را منحرف كردند داراي چهرههاي مطلوبي بودند: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ13» «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ14» سرسلسله بدعتگذاران، عالمان ديني بودند.
خدا به چهره ما نمينگرد، به دل ما و به رفتار ما نگاه ميكند: «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحدٍ قَرابَةً ... مَنْ كانَ لِلَّهِ مُطيعاً فَهُوَ لَنا وَلي وَ مَنْ كانَ لِلَّهِ عاصياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ15». اين روزگار بوته امتحان است. كساني آمدند، امتحان شدند و به شهادت رسيدند و اكنون در جوار انبيا و اولياي خدا هستند. «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ16» «طُوبي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ17». من و شما نيز بايد مراقب امتحانهاي الهي باشيم. همه در معرض امتحانيم. بايد نشان بدهيم در ايمانمان صادقيم و راست ميگوييم: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر». بارها به تجربه ديدهايم: هروقت مردم صداقت نشان دادند، خدا نيز كمك كرده است. هروقت خواستند با دين خدا بازي كنند، خوار شدند و دنياشان نابود شد و آخرتشان صد بدتر.برخی قائل به جدایی دین از دنیا و نیز دنیا از آخرتند و هدف بعثت انبیا را تنها آخرت و خداپرستی میدانند و به نوعی به جدا انگاری «دین از دنیا » یا «سکولایسم» میپردازند. در قبال این نظریه، برخی دین را تا آنجا که به منافع مادی و دنیوی ضربه نزند در زندگی تاثیرگذار میدانند و به نوعی از دین استفاده ابزاری کرده و حضور آن را در زندگی بشر مشروط به تامین و حفظ لذات و عدم محدودیتها میدانند. در این میان به جاست به تفکر اسلام در این باره پرداخته شود و این مهم را از دیدگاه قرآن و روایات بررسی نمائیم.در تفکر اسلام ناب محمدی (ص)، دین و دنیا چنان به هم آمیخته و درهم تنیدهاند که از یک دیگر تفکیک نمیپذیرند. در منابع اسلامی ، پرداختن یک جانبه به دین و توجه تام به عبادت و معنویت و ترک دنیا، به بهانه «زهدگرایی محض و رهبانیت» مطرود بوده و به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است.در بررسی سیره رسول اکرم و امامان معصوم (ع) میتوان نمونههای فراوانی در نهی این تفکر یافت.روزی پیامبر(ص) در مورد قیامت و وضع مردم در آن روز بزرگ بیاناتی فرمودند و این سخنان مردم را تکان داد و جمعی اصحاب تصمیم گرفتند، پارهای از لذایذ و راحتیها را برخود تحریم کرده به جای آن به عبادت بپردازند. از جمله آن افراد یکی از صحابه به نام عثمان ابن مظعون بود که قسم یاد کرد به همسر خود اعتنایی نکند و به هدف عبادت، ترک دنیا کند. وقتی این خبر به رسول خدا رسید و پیامبر(ص) شکوه همسر عثمان بن مظعون را شنیدند ، مردم را به مسجد فراخوانده و فرمودند چرا برخی از شما چیزهایی را که خدا حلال نموده ، برخود حرام کردهاند؟ من شب میخوابم، در روز غذا میخورم و از آنچه خداوند حلال کرده بهرهمندم. بدانید که من هرگز به شما دستور نمیدهم مانند کشیشان مسیحی و رهبانان ترک دنیا بگویید. رهبانیت امت من در جهاد است و در این هنگام آیات ۸۷ تا ۸۹ سوره مائده نازل شد که موید سخنان رسول خدا بود.از سوی دیگر در اسلام، توجه تام و تمام به دنیا و هدف غایی و نهایی شدن آن و همچنین دور شدن از خداپرستی و آخرت طلبی ، بسیار ناپسند و مذموم تلقی شده وانحراف از مسیر درست و حق به حساب میآید. تا آنجا که رهروان این مسیر دچار نگونبختی و زیانکاری خواهند گردید.آنچه از آموزه های دینی اسلام برمیآید، آن است که، «پرداختن» به سایل معنوی و آخرتی و خداپرستی، جزو مهمترین و اصلیترین اهداف دین و پیامبران الهی میباشد ولی رسیدن به این اهداف و تحقق آن در جامعه انسانی، هرگز بدون توجه به مسایل دنیایی و حل مشکلات مادی و جسمانی بشر میسر نیست.»قرآن کریم با اشاره به توجه توام به دنیا و آخرت ، و تامین همزمان خواستههای دنیوی و اخروی، به مومنان چنین دستور میدهد:و ابتع فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا
در آنجه خدا به تو داده ، سرای آخرت را طلب کن و[نیز] بهرهات را از دنیا فراموش نکن
در کلام گهربار ائمه معصومین (ع) نیز میتوان به آمیختگی دین و دنیا و نکوهش پرداختن محض، به یکی از آن دو را بوضوح یافت.حضرت امام حسن مجتبی (ع) به زیبایی، آمیختگی دین و دنیا و بعلاوه دنیا و آخرت را تبیین کرده میفرمایند:و اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل بلاخرتک کانک ثموت غرا
برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه در آن زندگی خواهی کرد و برای آخرتت بگونهای رفتار کن که گویا فردا خواهی مرد. از آنچه گفته شد برمیآید که مطلوب نهایی، حضور دین در کنار دنیاست، و جدایی هر کدام و پرداختن محض به هریک ، بشر را به سعادت نهایی نمیرساند.اینک برای نشان دادن نقش کاربردی دین و ایمان دینی در زندگی مادی و معنوی انسان به برخی از آثار دین در زندگی اشاره میکنیم.1) معنا پیدا کردن زندگی و رهایی از احساس پوچی:بشر امروز با فاصله گرفتن از دین و پرداختن محض به تکنولوژی ، دچار بحرانهای روحی و اخلاقی و نهایتا معضل «بیهویتی» گردیدهاست (۱) با بررسی کلام دانشمندان جامعهشناس و روانکاو میتوان بوضوح، آثار این موضوع را مشاهده کرد. آنجا که اعلام داشتهاند: «قوانین جاری کشورها، با همه سودمندی در بخشهای زندگی مادی، هرگز نتوانسته کوچکترین تاثیری در اعماق وجدان بشری بگذارد و نیروهای معنوی او را رشد و تعالی دهد، در نتیجه او را از بیماریهای جانکاه روحی و روانی برهاند.» (۲)لذا پرداختن به دین و توام نمودن دین و دنیا ، بشر را از این معضل روحی نجات میبخشد.2) امیدوار بودن: اینکه انسان، به دنیای خود با نگاه دینی بنگرد، سبب میشود از ابتلائات و آزمایشات خداوند،خرسند گردد و اگر سختیای هم در زندگی تحمل نماید، برایش شیرین شود، به علاوه امید به اینکه نظام آفرینش و دنیا و هستی براساس عدالت، بوده و هر سختی و هر حادثهای بیحکمت نیست. بشر را نسبت به آینده همواره امیدوار کرده و باعث میشود تا انسانها از تلاش نایستند و امیدوارانه به آینده چشم بدوزند.
پاسخ اين پرسشها حتي براي برخي از عوام روشن است؛ اما گاهي بعضي مسائل از فرط روشني مبهم ميشود. شايد، ما هيچگاه احساس نميكرديم، روزي نياز باشد كه درباره دين، قلمرو و ارتباطش با نهادهاي اجتماعي بحث و گفتگو كنيم. البته از يك طرف مايه خرسندي است كه امروزه همه مسايل، مطالب و قضايا مورد تحقيق قرار ميگيرد و جواب عالمانه و محققانه براي آنها تهيه ميشود؛ اما از سوي ديگر كوتاهياي درباره بحث و بررسي اين موارد احساس ميشود، تا آن جا كه در يك جوّ اسلامي، در خانوادهاي مسلمان، كسي كه در محيط ديني پرورش پيدا ميكند، توهماتي برايش پيش ميآيد، سخناني ميگويد كه باوركردن آن دشوار است. به هرحال اين مسأله آشكار، باز هم جاي تحقيق دارد و ضرورت دارد به آن جديتر بپردازيم. زيرا روشن شدن اين مسأله بسياري از انحرافات را تصحيح ميكند.در اين راستا نخست ما بايد بفهميم دين يعني چه و بعد انسان را بشناسيم، تا بدانيم دين در زندگي انسان چه نقشي دارد. اگر دين و انسان را نشناسيم، پاسخ اين سؤال پاسخي روشن و عقلاني نخواهد بود. اما اين كه دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن و اعتقاد به خدا داشتن؛ پاسخهاي سادهاي است و بايد به اين سؤال عميقتر جواب داد. جامعهشناسان در مقام تعريف دين، آن را به عنوان يك نهاد اجتماعي، پديدهاي كه در زندگي اجتماعي انسان در طول تاريخ وجود داشته، دانستهاند و تعريفاتي براي آن ارائه كردند. بعضي از اين تعاريف آنقدر وسيع و عام است كه حتي شامل كساني كه اعتقادي به خدا هم ندارند ميشود. بعضي از تعريفها هم آنقدر محدود است كه انسان در مصاديقش دچار مشكل ميشود. چون در اين مجال فرصتي براي بررسي و نقد تعاريف مختلف از دين نيست، ما تعريف مورد نظر خود را مطرح ميكنيم. دين عبارت است از: مجموعهاي از اعتقادات، خُلقيات و رفتار كه در سعادت ابدي انسان مؤثر است و نداشتن آنها موجب شقاوت انسان ميشود. به عبارت ديگر ميتوان گفت: دين سه بخش است: اعتقادات، اخلاق و احكام. درباره اينكه آيا اعتقادات اصل است يا اخلاق و يا رفتارها و احكام كما بيش بحثهايي شده است؛ اما بين اين مجموعه نوعي ترتب وجود دارد. اعتقاداتِ خاص، منشهاي خاصي را ايجاب ميكند و آن منش رفتارهاي خاصي را اقتضا ميكند. در اين زمينه بحثهايي در اوايل انقلاب مطرح بود از قببيل اينكه بين ايدئولوژي و جهانبيني ارتباطي هست يا نه و آيا اين ارتباط منطقي است يا غيرمنطقي؟ اجمالاً عرض ميشود: اعتقادات خاص، منشهاي خاصي را ميطلبد و آن منشها، رفتارهاي خاصي را ايجاب ميكند. اما اين كه چه ارتباطي بين آنها وجود دارد و آيا به صورت قياس منطقي ميشود آن را اثبات كرد يا نه، در جاي خود بحث مفصلي را ميطلبد.
بر اساس اين تعريف، اگر كسي به هيچ چيز اعتقاد نداشته باشد، نميتوانيم وي را ديندار بدانيم. البته ميدانيم كه فرض اين كه كسي اعتقادات صحيحي داشته باشد، ولي در اعمالش هيچ تأثيري از آن اعتقادات را مشاهده نكنيم، اين فرض غيرقابل قبول است. چون انسان موجودي است كه افعال اختياريش، ناشي از اعتقادات، فهم و شعور اوست. اگر انسان يك سلسله اعتقاداتي داشته باشد، خواه ناخواه در رفتارش اثر ميگذارد. اگر اعتقادي در رفتار انسان تاثير نگذارد، به اين معنا است كه اين اعتقاد در فرد جايگزين نشده و حالت تزلزل دارد. اگر انسان اعتقاد قلبي داشته باشد، حتماً در رفتارش اثر دارد. در فرهنگ قرآني نيز در موارد بسياري، ايمان و عمل صالح همراه با هم و توأمان ذكر شده است. اگر هم به طور اتفاقي فقط از ايمان سخن به ميان آمده باشد، از قرائن قبل و بعد آن برميآيد كه عمل صالح هم در آن دخيل است؛ همچنانكه اگر در جايي فقط عمل صالح را ذكر كرده باشد، باز از قرائن برميآيد كه مشروط به ايمان است؛ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً1»، «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً2». بنابراين دعوتكنندگان به دين، آنهايي كه آورنده دين هستند، يعني انبياء(ع)، ادعايشان اين است كه انسان بايد در زمينه اعتقادات، افكار و نظريات، به چيزهايي معتقد باشد؛ در غير اين صورت به انسانيت او لطمه ميخورد؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ3». دقت كنيد، در اين آيه شريفه نميفرمايد: «شرّ الأناس»، بلكه ميفرمايد: «شَرَّ الدَّوَاب»؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ4». توجه كنيم كه در اين دو آيه كه «شَرَّ الدَّوَاب» را معرفي ميكند، يكبار ميفرمايد: «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُون» و در جاي ديگر ميفرمايد: «الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون». به يقين اين دو مصداق، با هم مرتبطاند و تناقضي بين اين دوآيه نيست.
بر اساس عقيده ما، در ساير اديان تحريفاتي واقع شده است و مجموعهاي كه امروز از اديان ديگر باقي مانده قابل اعتماد نيست و كم و زيادهايي در آنها شده است. ديني كه ما از آن حمايت ميكنيم دين اسلام است و مهمترين منبع آن هم قرآن است. قرآن دين را اينگونه معرفي ميكند: اگر كساني فاقد دين باشند، انسان واقعي نيستند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ5». كساني كه فاقد ويژگيهاي مذكور در اين آيه شريفه هستند، به تعبير قرآن مثل چهارپا هستند. «شَرَّ الدَّوَاب» يعني بدترين جنبندهها. مدعي دين ميگويد: دين همچون گوهري است كه آدمي را به سوي جايگاه انسانيش رهنمون ميشود؛ يعني اين موجود دو پا را انسان ميكند؛ و اگر اين موجود دين نداشته باشد، در واقع انسان نيست.
دين اسلام را كه ما پذيرفته ايم و آن را مكمل انسانيت انسان ميدانيم و انسانيت انسان را بدون آن ميسر نميدانيم، در زندگي ما چه جايگاهي دارد؟ صرف نظر از جايگاه ساير اديان، بايد پرسيد جايگاه دين اسلام، يعني ديني كه ما آن را پذيرفتيم در زندگي ما كجاست؟ بسياري تصور ميكنند كه جاي اين دين، مسجد، حسينيه و زيارتگاهها است و فقط اموري مثل نماز، روزه، خيرات و نذورات، سفره حضرت عباس و عزاداري سيدالشهداء در محرم مربوط به دين است. كساني هم كه خيلي ديندار باشند ايام فاطميه و مواليد ائمه و ساير اعياد را هم محترم بشمارند. به عقيده چنين كساني دين فقط براي ارتباط انسان با خداست و ساير مسايل از حوزه دين خارج و در حاشيه است. متن دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، زيارت امام رضا(ع)، نذري دادن، سفره انداختن، عزاداري كردن، سينه زدن و گريه كردن و اگر كسي به هيچ كدام اعتقادي نداشت بيدين است. آيا واقعاً اين سخن اسلام است؟ يا اين، تفكر غلطي است كه شيطان آن را القاء كرده است. اينكه شياطينِ انس چه اندازه در ترويج اين تفكر دخالت داشتند، در جاي خود محل بحث است. بدون شك اصل اين فكر كه دين فقط شامل اين موارد است، از شيطان است. اگر دين همان است كه قرآن آورده و منبع اصلي شناخت آن قرآن است، با قدري تأمل و دقت در مييابيم كه دين در قرآن غير از مسأله نماز، روزه و مودت اهل بيت(ع)، مباحث ديگري را هم شامل ميشود. اما متأسفانه شياطين شرايطي را فراهم كردهاند كه هنوز اكثريت مسلمانها، اعم از شيعه و سني، تصور ميكنند كه دين قلمروي محدود دارد و تنها براي رابطه انسان با خداست. و اين همان چيزي است كه امروز به نام «سكولاريزم» ناميده ميشود. بر اساس اين تفكر مسايل خارج از محدوده ارتباط معنوي انسان با خدا ربطي به دين ندارد. هر چه ميخواهي در كسب و كار فريب كاري كن، كم فروشي و گرانفروشي كن، ولي مراقب نماز اول وقت و گريه در روضه امام حسين(ع) باش؛ معناي صحيح دينداري اين است! در مسايل اجتماعي هم نبايد پرسيد چه كسي حكومت ميكند، چه رژيمي بايد حاكم باشد و ما چه نقشي ميتوانيم در امور حكومتي داشته باشيم! يا اين كه آيا دين براي دخالت در مسائل اجتماعي به ما دستوري ميدهد يا خير؛ اين مسايل چون مربوط به امور دنيا و براي دنياداران است، ربطي به دين ندارد! مسلمان فقط بايد نماز بخواند و مد «و لا الضالين» را خوب بكشد؛ اما اين كه چه كسي رئيس جمهور و نماينده مجلس ميشود، از امور دنيا است و فقط براي دنياداران است؛ اين مسايل آلوده است و نبايد از آنها حرفي زده شود؛ اگر در مسجد حرفي از آنها زديم،حرف دنيااست واين ربطي به دين ندارد!
چنين وضعي را براي ما پيش آورده بودند. كساني كه سن بيشتري دارند يادشان هست كه پيش از انقلاب خيلي بدتر از اين بود. آن زمان اگر كسي صحبت از سياست ميكرد، بار ارزشي منفي داشت و از جامعه مؤمنين و متقين طرد ميشد. پيگيري مسايل اجتماعي و سياسي عين بيديني تلقي ميشد و اگر كسي به اين قبيل مسايل ميپرداخت گويا كمبود و نقصاني در دينش به وجود آمده است. حضرت امام (رضوان الله عليه) با اين انديشه به مبارزه پرداخت، خداوند بر علو درجات ايشان بيافزايد. يكي از بزرگترين خدمات ايشان به عالم اسلام اين بود كه اين تصور را از ذهن جامعه اسلامي بيرون كرد. ايشان به مردم نشان داد كه ظواهر دين مثل نماز و روزه و... تنها بخش كوچكي از دين است و بخش عظيمي از دين مربوط به مسايل اجتماعي و سياسي است و نپرداختن به آنها نه تنها فضيلتي براي دين و دينداران نيست، بلكه موجب نقص دين است. حضرت امام با تلاش فراوان و زحمتهاي بسيار توانست اين انديشه را براي تودههاي مردم تبيين كند و بر اساس اين فكر، انقلاب اسلامي را به وجود آورد. مردمي كه دين را فقط نماز و روزه ميدانستند و پرداختن به مسايل دنيا را ضد دين و ضدارزش تلقي ميكردند، بر اثر درسهاي امام حاضر شدند سينههاي خود را در مقابل گلولهها سپر كنند. در واقع حضرت امام ابتدا براي مردم ثابت كرد كه پرداختن به اين مسايل جزء مهمترين مسايل دين است؛ سپس براساس اين نظريه توانست آن حركت اجتماعي را به وجود آورد كه جهان را متحير كند. خداوند هم وقتي صداقت مردم و آن رهبر فرزانه را ديد، نصرتش را بر مردم نازل كرد.
اميرالمؤمنين(ع) در مقام توضيح شرايط و اوضاع زمان حضرت رسول(ص) و معرفي ياران آن حضرت ضمن خطبهاي ميفرمايد: «كُنَّا عَلي عَهْدِ رَسُولُ اللَّه...6». ما در زمان پيغمبر(ص) با پدرانمان، برادرانمان و خويشاوندانمان ميجنگيديم و توجه نميكرديم كه مخالف دين، پدر ما، برادر ما يا عموي ماست. براي ما فقط خدا و دين ملاك بود. هركس طالب حق و خدا بود، تحت لواي پيغمبر(ص) بود. در آن زمان ما براي خدا با خويشاوندان خود ميجنگيديم. مگر از زمان پيغمبر(ص) تا زمان علي(ع) چه مدت فاصله شده بود كه در اين مدت كوتاه ارزشها به اندازهاي تغيير كند كه علي(ع) با تاسف از ياران و همرزمان خود در زمان حضرت رسول(ص) ياد كند؟ آن حضرت در ادامه ميفرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر»؛ وقتي ما راستي و صداقتمان را در عمل ثابت كرديم، خدا هم ما را ياري كرد. در مقابل خدا، همه هيچ است. اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ وَ أَنْزَلَ عَلي عَدُوِّنا الْكَبْت»؛ وقتي خدا ديد كه ما راست ميگوييم، نصرتش را بر ما و شكست و نابودي را بر دشمنان ما نازل كرد. خداوند با علي(ع) هم اينگونه معامله ميكند، بايد ثابت كند كه راست ميگويد و اگر در عمل صداقتش را ثابت كرد، خدا پيروزي را بر او نازل ميكند: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ7». اما اگر بخواهند با خداوند صادق نباشند و به نام دين، دنبال هواي نفس، خويش و قوم بازي و مالاندوزي بروند، خداوند نيز آنها را خوار و رسوا ميكند و در دنيا و آخرت بر آنها رسوايي نازل ميكند.
پايمال كردن خون 200 هزار شهيد، آنهايي كه رفتند تا «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» باشد، جان دادند تا احكام اسلام اجراء شود، تعطيل كردن احكام اسلام و جايگزيني احكام ضد اسلامي به نام حمايت از دين، چه معنايي دارد و خداوند با ما چه ميكند؟ خارج كردن دين از اجتماع، به نام پيروي از امامي كه تلاش كرد تا براي مردم ثابت كند كه دين بايد در مسايل اجتماعي و سياسي و در مسايل بينالمللي حاكم باشد، يعني بازگشت به همان ارتجاع قديم، يعني دين فقط نماز و روزه و مسجد و اين كه نبايد پرسيد احكام اجتماعي اسلام چيست، قوانين حاكم بر مملكت چه باشد، مسؤولين چگونه رفتار كنند، آيا بازار بازار اسلامي باشد يا بازار ربوي، آيا عفت در جامعه اسلامي حاكم باشد يا شهوت، و هر چه ميخواهد باشد. اين رسم مسلماني است؟ آيا مسلمان فقط بايد نماز بخواند، قرآن را حفظ كند و با لحن عربي بخواند؟ جواب اين معما چيست؟ بايد تكليف را روشن كنيم. دين جايش كجاست؟ آيا جايگاه دين در مسجد و در قلب انسان است؟ آيا دين فقط رابطه قلبي انسان با خداست و به دانشگاه، بازار، وزارتخانهها، روابط بينالملل، بازرگاني خارجي، تصميمات بانك مركزي و شوراي اقتصاد ربطي ندارد؟ آيا دستورات صندوق بينالملل و بانك جهاني _هر چه بود_ بايد اجرا شود و شما نيز فقط قرآن را حفظ كنيد؟
پيش از انقلاب مراسم عزاداري عاشورا هم از كاخ اعليحضرت پخش ميشد؛ عكس اعليحضرت را هم با لباس احرام در وزارتخانهها نصب ميكردند، قرآن هم چاپ ميكرد. آيا اينها نشانه دينداري است؟ ديندار كسي است كه احكام خدا را اجرا كند نه اين كه با احكام خدا بازي كند. هر كدام از ما بايد دينداري خود را با اين معيار بسنجيم.
امروزه بحمدللّه، قرآن در جامعه رواج دارد. زماني بود كه در همه كشور، فقط چند تن انگشتشمار حافظ قرآن پيدا ميشد؛ ولي، امروزه در هر شهر و روستايي، چندين حافظ نوجوان قرآن يافت ميشود كه مدال اين افتخار بر سينه رهبر معظم انقلاب زده شده است. ان شاء اللّه خداوند سايه ايشان را مستدام بدارد. اما قرآني كه با اين لحن خوانده ميشود، مايه افتخار است، و با زحمات بسيار در حافظه جاي ميگيرد، نبايد محتواي آن در نظر آيد؟ نبايد مشخص شود كه قرآن براي چه چيزهايي اهميت قائل است؟ اين كه قرآن ميفرمايد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ8»؛ اگر دست از ربا برنميداريد، با خدا اعلام جنگ كردهايد. قرآن درباره هيچ چيز ديگر چنين تعبيري ندارد. امّا بانكهاي كشور اسلامي ما از رباخوارترين بانكهاي كشورهاي دنيا به شمار ميآيند، همين كشور جمهوري اسلامي كه براي اجراي احكام اسلام به وجود آمد. چرا اين گونه شد؟ مسئولين با دين خدا بازي كردند. اسم ربا را تغيير دادند و گفتند: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا9» بعضي تصور ميكنند عنوان كه تغيير كرد حلال ميشود.
قرآن درباره اين بازي كردنها با دين به داستان اصحاب سبت اشاره ميكند و ميفرمايد: عدهاي از بنياسرائيل كنار دريا يا رودخانهاي زندگي ميكردند و منبع اقتصادي آنها صيد ماهي بود. روز شنبه ماهيها به كنار ساحل ميآمدند و غير از روز شنبه نميآمدند: «إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ10». به دستور خداوند براي بنياسرائيل در روز شنبه تجارت و كارهاي دنيايي، حرام بود. آنها بايد از صبح روز شنبه به كنيسه ميرفتند و مشغول عبادت مي شدند. اگر هم به كنيسه نميرفتند، نبايد آتش روشن كنند، غذا بپزند و تجارت كنند. در حال حاضر نيز يهوديها ارتدكس، حتي در آمريكا و اروپا اين احكام را رعايت ميكنند. به هر حال به دستور خداوند روز شنبه نبايد صيدي انجام ميشد. عقلاي قوم گفتند: دستور خدا را كه نميشود زيرپا گذاشت، از صيد ماهي هم نميشود صرف نظر كرد؛ روزهاي ديگر هم ماهيها نزديك ساحل نميآيند. بنابراين آنها كنار دريا حوضچههايي ساختند. روزهاي شنبه آب را در اين حوضچهها باز ميكردند و ماهيها به همراه آب وارد حوضچهها ميشدند و سپس عصر شنبه حوضچهها را ميبستند كه ماهيها ديگر بيرون نروند. صبح يكشنبه هم ميآمدند و ماهيها را صيد ميكردند. اگر من و شما بوديم چه ميكرديم؟ بسياري از حيلههاي ما در ربا صد مرتبه از اين حيله بدتر و رسواتر است.
دسته اول، يعني يك عده از مؤمنين به گروهي كه اين عمل را مرتكب شدند، گفتند: با دين خدا بازي نكنيد، اين مقدمه صيد است؛ خداوند ميخواهد در روز شنبه شما دنبال مال دنيا نرويد؛ اين امتحان الهي است. دسته دوم اين عمل را انجام دادند و دسته سوم هم ميگفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً11»، چرا شما به اينها نصيحت ميكنيد، در حالي كه آنان توجه نميكنند. قرآن ميفرمايد: عذاب بر اينها نازل شد. گروهي كه مرتكب اين عمل خلاف ميشدند و كساني كه ساكت بودند، هر دو مسخ شدند و به صورت ميمون درآمدند. فقط آن دستهاي كه نهي از منكر ميكردند، به صورت انسان باقي ماندند.
قرآن اين داستان را براي چه ميگويد؟ آيا جز اين است كه من و شما از آن عبرت بگيريم و داستان بنياسرائيل را تكرار نكنيم؟ با دين خدا بازي نكنيم و ترك امر به معروف و نهي از منكر نكنيم. خدا خويش و قوم هيچ كس نيست. آيا آنها چون بنياسرائيل بودند عذاب شدند و چون ما مسلمانيم عذاب نميشويم؟ با دين خدا نميشود بازي كرد. خدا، خداست. احكام خدا در همه جا بايد اجرا شود. در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در جبهه، در روابط بينالملل، در حكومت. همه جا مُلك خداست. در همه جا ما بندهايم و او «اللّه» است. اين امر فقط به مسجد و حسينيه اختصاص ندارد. كساني كه با دين خدا بازي كنند، هم در اين دنيا و هم در آخرت رسوا ميشوند «يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ12». چنين كساني شايد از چهره موجهي هم برخوردار باشند. چنانكه بيشتر كساني كه در دين بناي بدعتها را گذاشتند و مردم را منحرف كردند داراي چهرههاي مطلوبي بودند: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ13» «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ14» سرسلسله بدعتگذاران، عالمان ديني بودند.
خدا به چهره ما نمينگرد، به دل ما و به رفتار ما نگاه ميكند: «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحدٍ قَرابَةً ... مَنْ كانَ لِلَّهِ مُطيعاً فَهُوَ لَنا وَلي وَ مَنْ كانَ لِلَّهِ عاصياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ15». اين روزگار بوته امتحان است. كساني آمدند، امتحان شدند و به شهادت رسيدند و اكنون در جوار انبيا و اولياي خدا هستند. «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ16» «طُوبي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ17». من و شما نيز بايد مراقب امتحانهاي الهي باشيم. همه در معرض امتحانيم. بايد نشان بدهيم در ايمانمان صادقيم و راست ميگوييم: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر». بارها به تجربه ديدهايم: هروقت مردم صداقت نشان دادند، خدا نيز كمك كرده است. هروقت خواستند با دين خدا بازي كنند، خوار شدند و دنياشان نابود شد و آخرتشان صد بدتر.برخی قائل به جدایی دین از دنیا و نیز دنیا از آخرتند و هدف بعثت انبیا را تنها آخرت و خداپرستی میدانند و به نوعی به جدا انگاری «دین از دنیا » یا «سکولایسم» میپردازند. در قبال این نظریه، برخی دین را تا آنجا که به منافع مادی و دنیوی ضربه نزند در زندگی تاثیرگذار میدانند و به نوعی از دین استفاده ابزاری کرده و حضور آن را در زندگی بشر مشروط به تامین و حفظ لذات و عدم محدودیتها میدانند. در این میان به جاست به تفکر اسلام در این باره پرداخته شود و این مهم را از دیدگاه قرآن و روایات بررسی نمائیم.در تفکر اسلام ناب محمدی (ص)، دین و دنیا چنان به هم آمیخته و درهم تنیدهاند که از یک دیگر تفکیک نمیپذیرند. در منابع اسلامی ، پرداختن یک جانبه به دین و توجه تام به عبادت و معنویت و ترک دنیا، به بهانه «زهدگرایی محض و رهبانیت» مطرود بوده و به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است.در بررسی سیره رسول اکرم و امامان معصوم (ع) میتوان نمونههای فراوانی در نهی این تفکر یافت.روزی پیامبر(ص) در مورد قیامت و وضع مردم در آن روز بزرگ بیاناتی فرمودند و این سخنان مردم را تکان داد و جمعی اصحاب تصمیم گرفتند، پارهای از لذایذ و راحتیها را برخود تحریم کرده به جای آن به عبادت بپردازند. از جمله آن افراد یکی از صحابه به نام عثمان ابن مظعون بود که قسم یاد کرد به همسر خود اعتنایی نکند و به هدف عبادت، ترک دنیا کند. وقتی این خبر به رسول خدا رسید و پیامبر(ص) شکوه همسر عثمان بن مظعون را شنیدند ، مردم را به مسجد فراخوانده و فرمودند چرا برخی از شما چیزهایی را که خدا حلال نموده ، برخود حرام کردهاند؟ من شب میخوابم، در روز غذا میخورم و از آنچه خداوند حلال کرده بهرهمندم. بدانید که من هرگز به شما دستور نمیدهم مانند کشیشان مسیحی و رهبانان ترک دنیا بگویید. رهبانیت امت من در جهاد است و در این هنگام آیات ۸۷ تا ۸۹ سوره مائده نازل شد که موید سخنان رسول خدا بود.از سوی دیگر در اسلام، توجه تام و تمام به دنیا و هدف غایی و نهایی شدن آن و همچنین دور شدن از خداپرستی و آخرت طلبی ، بسیار ناپسند و مذموم تلقی شده وانحراف از مسیر درست و حق به حساب میآید. تا آنجا که رهروان این مسیر دچار نگونبختی و زیانکاری خواهند گردید.آنچه از آموزه های دینی اسلام برمیآید، آن است که، «پرداختن» به سایل معنوی و آخرتی و خداپرستی، جزو مهمترین و اصلیترین اهداف دین و پیامبران الهی میباشد ولی رسیدن به این اهداف و تحقق آن در جامعه انسانی، هرگز بدون توجه به مسایل دنیایی و حل مشکلات مادی و جسمانی بشر میسر نیست.»قرآن کریم با اشاره به توجه توام به دنیا و آخرت ، و تامین همزمان خواستههای دنیوی و اخروی، به مومنان چنین دستور میدهد:و ابتع فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا
در آنجه خدا به تو داده ، سرای آخرت را طلب کن و[نیز] بهرهات را از دنیا فراموش نکن
در کلام گهربار ائمه معصومین (ع) نیز میتوان به آمیختگی دین و دنیا و نکوهش پرداختن محض، به یکی از آن دو را بوضوح یافت.حضرت امام حسن مجتبی (ع) به زیبایی، آمیختگی دین و دنیا و بعلاوه دنیا و آخرت را تبیین کرده میفرمایند:و اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل بلاخرتک کانک ثموت غرا
برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه در آن زندگی خواهی کرد و برای آخرتت بگونهای رفتار کن که گویا فردا خواهی مرد. از آنچه گفته شد برمیآید که مطلوب نهایی، حضور دین در کنار دنیاست، و جدایی هر کدام و پرداختن محض به هریک ، بشر را به سعادت نهایی نمیرساند.اینک برای نشان دادن نقش کاربردی دین و ایمان دینی در زندگی مادی و معنوی انسان به برخی از آثار دین در زندگی اشاره میکنیم.1) معنا پیدا کردن زندگی و رهایی از احساس پوچی:بشر امروز با فاصله گرفتن از دین و پرداختن محض به تکنولوژی ، دچار بحرانهای روحی و اخلاقی و نهایتا معضل «بیهویتی» گردیدهاست (۱) با بررسی کلام دانشمندان جامعهشناس و روانکاو میتوان بوضوح، آثار این موضوع را مشاهده کرد. آنجا که اعلام داشتهاند: «قوانین جاری کشورها، با همه سودمندی در بخشهای زندگی مادی، هرگز نتوانسته کوچکترین تاثیری در اعماق وجدان بشری بگذارد و نیروهای معنوی او را رشد و تعالی دهد، در نتیجه او را از بیماریهای جانکاه روحی و روانی برهاند.» (۲)لذا پرداختن به دین و توام نمودن دین و دنیا ، بشر را از این معضل روحی نجات میبخشد.2) امیدوار بودن: اینکه انسان، به دنیای خود با نگاه دینی بنگرد، سبب میشود از ابتلائات و آزمایشات خداوند،خرسند گردد و اگر سختیای هم در زندگی تحمل نماید، برایش شیرین شود، به علاوه امید به اینکه نظام آفرینش و دنیا و هستی براساس عدالت، بوده و هر سختی و هر حادثهای بیحکمت نیست. بشر را نسبت به آینده همواره امیدوار کرده و باعث میشود تا انسانها از تلاش نایستند و امیدوارانه به آینده چشم بدوزند.
نتيجه گيري
آنچه از آموزه های دینی اسلام برمیآید، آن است که، «پرداختن» به سایل معنوی و آخرتی و خداپرستی، جزو مهمترین و اصلیترین اهداف دین و پیامبران الهی میباشد ولی رسیدن به این اهداف و تحقق آن در جامعه انسانی، هرگز بدون توجه به مسایل دنیایی و حل مشکلات مادی و جسمانی بشر میسر نیست.»قرآن کریم با اشاره به توجه توام به دنیا و آخرت ، و تامین همزمان خواستههای دنیوی و اخروی، به مومنان چنین دستور میدهد:و ابتع فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا
در آنجه خدا به تو داده ، سرای آخرت را طلب کن و[نیز] بهرهات را از دنیا فراموش نکن
در کلام گهربار ائمه معصومین (ع) نیز میتوان به آمیختگی دین و دنیا و نکوهش پرداختن محض، به یکی از آن دو را بوضوح یافت.
در آنجه خدا به تو داده ، سرای آخرت را طلب کن و[نیز] بهرهات را از دنیا فراموش نکن
در کلام گهربار ائمه معصومین (ع) نیز میتوان به آمیختگی دین و دنیا و نکوهش پرداختن محض، به یکی از آن دو را بوضوح یافت.
منابع
1)اینترنت
2)گزیده ای از سخنان آیت اله مصباح یزد
3) مطهری، مرتضی، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی.
4)آیات قران:
1. نحل / 97.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر