۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

رنسـانـس



چکیده
معنای لغوی واژۀ مذکور عبارت است از: تجدید، تجدد، احیاء رجوع به زندگی، اعاده، عود، بازگشت، نیروی جوانی، تازگی، طراوت، زنده دلی، تولد دوباره و... اما از دیدگاه تاریخی، رنسانس دوره ای نزدیک به سه سده (1350 تا 1632م) را در بر می گیرد
 که طی این دوره در اروپا تحولی شگفت و گسترده در زمینۀ ادبیات، هنر، و اندیشه های گوناگون شکل گرفت.
رنسانس، محدوده هایی از قبیل معماری، حجاری و مجسمه سازی، نقاشی، موسیقی، ادبیات، فلسفه، علوم و تعلیم و تربیت را در بر می گرفت و اخلاق، ادب، و اندیشۀ نوینی را در اروپا رایج می ساخت.

واژگان کلیدی: اومانیسم،انسان گرایی،مکتب لمباردی، مکتب فلورانس،مکتب رومی

مقدمه
علل پیدایش رنسانس
رنسانی که یکی از مهمترین وقایع تاریخ دنیاست، نخست در ایتالیا و به صورت رنسانس فلورانسی و رنسانس رمی و پس از آن در فرانسه، آلمان، اسپانیا و هلند بسط وانتشاریافت.برخی ازمهمترین علل پیدایش رنسانس عبارت است از:
1. افزایش ثروت و دارایی و حمایت و تشویقی که از هنرمندان و ادبا و فضلا به عمل می آوردند، 2.توجه به زبان های ملی، 3.اختراع چاپ، 4. اومانیسم.
اومانیست ها در واقع «انسان محور» بودند به این معنی که مقاصد و منافع انسانی را مدنظر قرار می دادند و به همین دلیل در نقطۀ مقابل کشیشان که تکیه آنها بر معیارها و مقاصد الهی بود، قرار داشتند.
اومانیست ها معتقد بودند که اصول اخلاقی و ارزشهای اجتماعی باید مطابق خواسته ها و تمایلات انسان باشد و کامیابی دنیوی را بر هر امری ترجیح می دادند. در نزد آنان گرایش به طبیعت و واقعیت بر قبول هر حقیقتی و هرگونه ارزش متعالی رجحان داشت؛ به عبارت دیگر آنان به طبیعت بیش از ماوراء طبیعت توجه داشتند.

نخستین پیشگامان رنسانس
ثروتمندان، شعرا و نویسندگان.
ایتالیا :
دانته
پترارک(1374- 1304 م) به تأئید همگان نخستین اومانیست و نخستین نویسنده ای بود که با وضوح تمام از حق انسان نسبت به دلبستگی به زندان این جهان، لذت بردن از زیبایی های آن و افزودن بر این زیبایی ها، و تلاش در راه کسب شایستگی هایی که تحسین نسل های بعد را بر می انگیزد، دفاع کرد. او پدر رنسانس بود.
یوکاتپو (1375- 1313 م)
ماکیاولی (1527- 1469 م)
آریوستو (1533- 1474 م)
رابله (1553- 1490 م) فرانسوارابله مهمترین نویسندۀ فرانسوی عصر رنسانس است.
شکسپیر (1616- 1562 م) ویلیام شکسپیر بزرگترین درام نویس انگلیس و شاید تمام کشورها در تمام ادوار               می باشد. وی هم بازیگر نمایش و هم شاعری غزل سرای بود.
اراسموس (1532- 1466 م)
سروانتس (1616- 1547 م) جاودانگی اثرش سروانتس با کتاب دن کیشوت آغاز گشت. دن کیشوت طنز گزنده ای است، درباره داستانهای پهلوانی سده های میانه در اسپانیا که در زمان سروانتس این داستانها همچنان مورد ستایش بود و قهرمانان این نوع داستانها با فضایل اخلاقی که عرضه می داشتند به عادتهای زندگی شکل می بخشیدند.
البته در زمرۀ پیشگامان رنسانس در زمینه شعر و نویسندگی باید از کاستی لیونه، لوتاس، کاموئنس، اسپنسر، مارو، آگریپا دو اوبینه و هانس ساکس نام برد.
نقاشان
داوینچی (1519- 1453 م) لئوناردو داوینچی در توسکانی به دنیا آمد و در فلورانس به هنر آموزی پرداخت. لئوناردو دانشی وسیع کسب کرد و در حجاری و معماری و مهندسی و نقاشی و علوم ریاضی سرآمد هنرمندان گشت. لئوناردو نخستین نقاشی به شمار می رود که در آثار خویش تناسب اجزاء را مراعات کرده است. لئوناردو پیشوای مکتب لمباردی بود.
رافائل مؤسس مکتب رومی بود.
برخلاف هنرمندان دورۀ قرون وسطی که واقعگرا (رئالیست) بودند، رافائل فقط صورتهای خوب می کشید و در واقع بزرگترین نقاشی ایده آلیست به حساب می آید.
میکل آنژ (1564- 1475 م) میکل آنژ در اصل مجسمه ساز بود.
کورژ (1534- 1494 م ) وی در فن سایه روشن مهارت داشت یعنی اثر سایه و روشنایی را بخوبی می شناخت.
تی سین (1576- 1477 م) از دیگر نقاشان ایتالیا باید به ژول رومن، جیورجیون، ورونز، تنتوره، بلی نی، پروژن،            پین توریچیو و کاراواژ نام برد.
هولبین (1543- 1497م ) وی نخستین نقاش بزرگ آلمانی بود.
آلبرشت دورر (1528- 1471 م) دورر به مناسبت واقعگرایی دقیق خود نظیر نقاشان قرون وسطی بوده و از نظر دقت و کمال آثار و کنجکاوی و پیروی از اصول عقلی از نقاشان دورۀ رنسانس محسوب می شود.
از دیگر نقاشان آلمان باید به گرونوالد و کراناخ اشاره کرد.
خصوصيات و مكاتب نقاشي عصر رنسانس
در عصر رنسانس مكاتبي در نقاشي ظهور كرد كه از آن جمله بود:
مكتب لمباردي
در اين مكتب تجسم صورت يا استفاده از سايه روشن ها، و دقت و درستي تصاوير اهميت داشت و رنگهاي تازه اي ابداع شد .موضوعات مورد توجه اين مكتب، آثار مذهبي بود كه با ايجاد تغييراتي در آنها، روحيات و عواطف هر فرد را جداگانه مورد مطالعه و دقت قرار مي داد. موسس اين مكتب، لئوناردو داوينچي بود.
مكتب فلورانس
 در اين مكتب، ميكل آنژ مقام اول را داشت. حركت، نيرو، شدت، احساسات عالي و فوق انساني از ويژگيهاي اين مكتب بود. مكتب فلورانس داراي هنر مخصوص بود كه بر طبق آن ، نقوشي كهحجم آنها به علت دوري كوچك مي شد، مجسم مي گردد.
مكتب رومي
 موسس اين مكتب رافائل بود. در مكتب مذكور، به تجسم فضا توجه مي شد و رنگهاي ملايم به كار مي رفت. به ژستها، حالت و حركت داده مي شد.
مكتب ونيزي
  در تاسيس اين مكتب هنرمندان متعددي از جمله جيور جيون و تي سين دخالت داشتند. در مكتب ونيزي، رنگ آميزي و هماهنگي، و شادي و زيبايي و همچنين دل نوازي و پر شوري مورد توجه بود.
در واقع در دوره رنسانس امور ذوقي و هنري بويژه نقاشي طرف توجه بود. نقاشان قديم غالب اوقات براي نمودن زيبايي ها، بدن را برهنه و عريان مجسم مي كردند. در قرون وسطي به علت نفوذ مسيحيت نقاشان به رعايت حجب و حيا پايبند شدند. هنرمندان دوره رنسانس سر را شكسته و بدن را به طور برهنه نقاشي كردند. هنرمندان دوره رنسانس به مظاهر و زيبايي طبيعت بيشتر علاقه داشتند.
معماري عصر رنسانس
رنسانس در ايتاليا با معماري شروع شد و به تقليد از خرابه هاي آثار رومي پرداختند. طاق رومي، ستون بندي، سبك هاي قديم يوناني و گنبد سازي مورد توجه قرار گرفت و سه مكتب متمايز به وجود آمد:
فلورانسي كه از همه ساده تر و نماينده معروف آن برونلسكو، روش قدما را با سبك و قالب جديد رواج داد؛ لمباري كه تزئينات بيشتري داشت و موسس آن بر امانت بود؛ ونيزي كه تحت تاثير معماري بيزانس قرار گرفت و رافائل و ميكل آنژ اين سبك را به مرحله كمال رسانيدند.
در خارج از ايتاليا سبك گوتيك 1 با تزينات زياد، بويژه در معماري مذهبي همچنان رواج داشت و تغييرات در آن به كندي انجام مي گرفت، اما معماري غير مذهبي بسرعت تحت تاثير روشهاي جديد قرار گرفت.
سنگ تراشي و پيكره سازي
   سنگ تراشي با الهام از بازگشت به اصول قديم و پيروي و تقليد از طبيعت، رو به رشد رفت و در واقع بيشتر در جستجوي عظمت و اصالت بود. بزرگترين پيكره ساز اين دوره ميكل آنژ است.
نقش عوامل اقتصادي، اجتماعي و سياسي در پيدايش رنسانس
تا زمان جنگهاي  صليبي دو نيروي عمده در اروپا وجود داشت؛ كليسا و فئودالها . پادشاهان قدرت چنداني نداشتند و زندگاني شهري نيز از تحرك و رونق برخوردار نبود. تحولات عصر رنسانس موجب افزايش قدرت شاهان و گسترش شهر نشيني و متقابلاً كاهش قدرت كليسا و فئودالها شد.
پادشاهان اروپا موافق قدرت پاپ نبودند. برخي از متفكران ايتاليايي و انگليسي مدعي شدند كه كليسا صرفاً متشكل از طبقه روحانيون نيست، بلكه تمامي مومنان نيز در آن جاي دارند.
رشد تجارت و فعاليتهاي اقتصادي در شهرها موجب تحول چشمگيري شد و اصناف پا به عرصه وجود گذاشتند . اصناف هم توليد كننده بودند و هم فروشنده كالاها به حساب مي آمدند.
بزودي توسعه فعاليت اصناف به مسائل نظامي و سياسي نيز كشيده شد. پادشاهان به حمايت از اصناف برخاستند و طولي نكشيد كه در مقابل فئودالها طبقه مهمي قد علم كرد كه همان طبقه متوسط بود . اين طبقه را در فرانسه و در انگلستان بورژوا مي ناميدند و از آن رو متوسط محسوب مي شدند كه ما بين رعايا و اشراف قرار داشتند. بعدها اين طبقه در اروپا ، قدرت فراواني كسب كرد.
اومانيسم نه تنها به خشونت نگراييد بلكه دگرگوني هاي محسوس جامعه اروپا را در پايان قرون وسطي تسريع كرد. موقعيت زنان يكي از چشمگير ترين اين دگرگوني ها بود. زنان مانند مردان در پيشرفت فكري رنسانس سهم داشتند. زنان در دربارهاي ميلان و فلورانس در هدايت سياست خارجي، حكومت و پشتيباني از هنرها همكاري داشتند. در محافل انسان گرايان زنان به طور كلي با مردان برابر شمرده مي شدند. پورتيا قهرمان زن تاجر ونيزي اثر شكسپير را مي توان نمونه زن آزاد عصر رنسانس به حساب آورد.
  عصر رنسانس موجب شد تا شناخت جامع تري درباره مواد و مطالب مسيحيت به وجود آيد . اهل فضل درباره متون عبري و يوناني كتاب مقدس مطالعات دقيق زباني به عمل آوردند و براي بررسي آثار آباي كليسا و آثار يوناني و لاتيني زحمت زيادي كشيدند. دانش جديد اومانيست ها در خدمت دين قرار گرفت و به نيروي بزرگي براي اصلاح شرايط نا مناسب، انگيزش پارسايي و ترويج نوع بهتري از آموزش و پرورش تبديل  گرديد.
ادوار و مراحل رنسانس
       ايتاليا در سده هاي 14 و 15 از پيشگام ترين كشورهاي اروپا در ارتباط با رنسانس بود. در اينجا قبل از هر كشور ديگر اروپايي، اشكال جديد صنعت به وجود آمد؛ بورژوازي – صاحبان صنايع ، بانكداران و بازرگانان – قدرت يافتند، ادبيات و نقاشي و ساير هنرها رو به رشد نهاد. اين تحولات يا در فلورانس ظاهر شد (رنسانس فلورانسي) و خاندان مديچي پا به صحنه گذاشتند ؛ اومانيست ها خود نمايي كردند ؛ مجسمه سازي رونق زيادي يافت؛ عصر طلايي (1492- 1464م) شاهد رشد و تكامل ادبيات 87غ7و نقاشي گشت، و يا تحولات در رم به وجود آمد (رنسانس رمي كه آن هنگام شايد پايتخت جهان شمرده مي شد). طي اين تحولات بحران كليسا را فرا گرفت؛ رافائل و ميكل آنژ به آفرينش شاهكارهاي خود اقدام كردند ؛ پاپها با دعوت از هنرمندان در رنسانس پيشگام شدند.
در دوره نخست رنسانس، اومانيسم در ميان مردم تحصيل كرده ايتاليا بسرعت رواج گرفت و همه جا محافل اومانيستي به وجود آمد. فرمانروايان مستبد شهرهاي ايتاليا از اومانيست ها حمايت كردند زيرا وجود اينان درخشندگي و جلاي بيشتري به دربار آنان مي بخشيد. در اين دوره فرهنگ رنسانس از ايتاليا بسرعت به ساير كشورهاي اروپايي راه يافت.
در دوره دوم يعني آغاز سده شانزدهم، ايتاليا هنوز مركز دانش و فرهنگ اروپا به شمار مي آمد. شهرهاي تجاري آن كشور، بورژوازي، حكام مستبد و دربار مجلل پاپ همه مي كوشيدند در درخشندگي و زيبايي كاخها و در هنرنمايي شاعران و نقاشان و مجسمه سازان خود بر يكديگر سبقت گيرند. در اين ايام داوينچي، ميكل آنژ، و رافائل در ايتاليا مي زيستند.
در فاصله سالهاي 1576 – 1524 رنسانس در ايتاليا رو به افول نهاد. تهاجمهاي همسايگان ايتاليا به آن كشور، ظاهر و خوي ايتاليايي ها را عوض كرد.
اصلاحات كاتوليكي يكي ديگر از عواملي بود كه به افول رنسانس در ايتاليا كمك كرد. بي نظمي سياسي و انحطاط اخلاقي خود ايتاليا رو به فزوني نهاد؛ ايتاليايي ها تحت انقياد اجانب در آمدند، تجارت ايتاليا به نفع ملل آتلانتيك از دست رفت و با كم شدن زائران در دوره اصلاحات از درآمدهاي آن كاسته شد. ايماني كه براي مردم شعر، انضباط، و تسلاي حياتي زندگي بود، اكنون با اصلاحات مذهبي آغاز شده در آلمان، جدايي انگلستان از كليسا، و تسلط اسپانيا به انتها رسيد.
اخلاق در عصر رنسانس   
     در عهد رنسانس اومانيست ها با روشهاي كهنه قرون وسطي به مخالفت برخاستند. اراسم تنبيه هاي بدني را ممنوع كرد و اساس تعليم و تربيت را بر مطالعه يوناني  و لاتين پايه گذاشت، رابله طرفدار نمود و پرورش هماهنگ جسم بود و عقيده داشت كه علم بدون تقوي ارزش ندارد. مذهب كاتوليك از لحاظ تعليم و تربيت با پروتستان ها مبارزه مي كرد. قرون وسطي سيستمي طبقاتي بود و هر كس در يك اجتماع، مقامي خاص خود داشت. هر كس با ديگران دست اتحاد مي داد كه بالاترين اين اتحادها خود كليسا بود. در دوران رنسانس فرديت از اين قيد آزاد گرديد و جلال و حشمتي خاص خود يافت. تمامي موانع و قيد و بند ها را به كناري زد، روحش آزاد و ميدان انديشه اش باز گرديد. مقدرات خود را به كف گرفت و ارزش خود را پيدا كرد.
براي اومانيست ها ، عصر رنسانس دنيايي منور بود، دنيايي كه نه مرموز بود و نه خارق العاده. نه از كشمكش ديانت و طبقه روحاني در آن اثري بود و نه از مرافعه ابلهانه دير نشينان. در دوران رنسانس، فكر «شريف  و آقا بودن» پديد آمد. تا زمان رفتار اروپايي ها از نظر ظواهر اخلاقي و معاشرت مثل كودكان نثر بود. كاستي ليونه براي آداب معاشرت ترتيب تازه اي ابداع كرد. به نظر او «درباري» كسي است كه اصالت خانوادگي دارد، اما اصالت او بايد بيشتر مديون تعليم و تربيت باشد.
در عصر رنسانس ازدياد ثروت به انحطاط اخلاقي نيز منجر شد. گناه به همان نسبت كه پول بيشتري براي تامين مخارج آن به دست مي آمد، بيشتر رواج مي يافت.

تاثيرات رنسانس بر ايتاليا ميراثهاي رنسانس ايتاليايي
توجه و علاقه را كه در دورا ن رنسانس به جنبه هاي مختلف حيات بشري نشان دادند، مي توان از مجسمه ها، از معماري، از موسيقي، و بالاتر از همه از اسلوب نقاشان رنسانس استنباط نمود. نهضت ادبي دوران رنسانس ايتاليا، نهضت اومانيسم يا بشر دوستس و انسان گرايي نام گرفت. اومانيست ها در ايتاليا شايد اولين گروه نويسندگان اروپايي بودند كه از اعضاي طبقه روحاني به حساب نمي آمدند. با شروع دوره رنسانس در تمامي ايتاليا شور عجيبي براي پيدا كردن نسخ خطي نا معلوم مضامين يوناني و رومي پيدا شد. بسياري از اين نسخ كه در قرون وسطي به دست نويسندگان و نساخان صومعه ها تهيه شده و پنهان گرديده بود، به تدريج كشف شد.
اومانيست ها در لباس پوشيدن و سخن گفتن، در اطوار و رفتار نيز از اشراف رومي  تقليد كردند. در ايتالياي عهد رنسانس سياست فقط مربوط به عشق و علاقه وافر افراد براي هنري ظريف بود و بتدريج علاقه آنها از سياست به معني  اعم سلب گرديد، همان طور كه علاقه آنها از جنگ و ستيز سلب شده بود و در نظر خارجي ها مردم «زن صفتي»محسوب گشتند.
رنسانس در ايتاليا موجب پيدايش اديبان، مجسمه سازان، نقاشان، فيلسوفان و... شد كه آثار آنها موجب افتخار و ماهات تاريخ ايتالياست. پتراك ادبيات رومي را كه هيچگاه نمرده بود، حياتي تازه بخشيد. رنسانس گذر از زندگي آرام و ايستاي روستايي، به سر زندگي و تحرك ي شهري، حال و هواي لازم براي پيشرفت جنبش را تامين كرد. مبناي  سياسيرنسانس از طريق آزادي و رقابت شهرها، بر افتادن اشرافيت كاهل، ظهور فرمانروايان تحصيل كرده و به قدرت رسيدن بورژوازي فعال بود. مباني اخلاقي رنسانس پي ريزي شده و عبارت از اين بود كه ثروت روز افزون، قيود اخلاقي كهن را مي گسست.

انديشه سياسي در عصر رنسانس
    انقلاب فكري در عصر رنسانس مولود عواملي بود كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:
الف) جنگهاي صليبي موجب برخوردملل مسيحي ومسلمانان شدكه درنتيجه آن،ملل متعصب اروپايي به آزادي هاي شرقي و خرافات و مقررات سخت اجتماعي خود پي بردند.
جنگهاي صليبي موجب بهبود وضع تجارت و گسترش آن شد و بسياري از مصنوعات، مواد مصرفي، داروها و غيره از جهان اسلام به اروپا رفت و مورد استفاده قرار گرفت. در نتيجه جنگهاي مذكور اروپاييان به علوم و دانشهاي مسلمانان دست يافتند. بهره گيري از دستاوردهاي علمي مسلمين براي اروپاييان نتايج گرانبهايي در پي داشت و در شكوفايي بعدي علمي اروپا بسيار موثر بود.
ب) فتح قسطنطنيه (استانبول) در سال1453 به دست سلطان محمد فاتح كه درواقع آخرين حادثه قرون وسطي و مبدا تاريخ قرون جديد به شمار مي رود. عثماني ها بر مردم اين شهر سخت گرفتند و مردم اهل علم و دانشمند به نقاط ديگر رفته و با نشر آثار خود و ترجمه كتب علمي و فلسفي يونانيان و مسلمين، به نهضت علمي و هنري اروپا كمك كردند.
ج) كشف آمريكا و راه دريايي هند كه در نتيجه آن، تحولي در اقتصاد اروپا و انقلابي در افكار مردم ايجاد شد.
د) سلاطين اروپا با استفاده از باروت، كاخهاي فئودالها را تخريب كردند و مقدمات استقرار حكومتهاي متمركز استبدادي و سلطه سياسي و اقتصادي بورژوازي را فراهم آوردند.
ر) استفاده از كاغذ و فن چاپ باعث شد كه فراگيري  خط و سواد از انحصار روحانيون و نجبا بيرون آيد و همين جريان كمك موثري به نهضت فكري اروپاييان نمود.
  در واقع عهد رنسانس نبرد بر ضد تعاليم اسكولاستيك (مدرسي) و فساد كليسا و برقراري انديشه هاي بورژوازي بود. دوره رنسانس دوره رشد افكار مادي و ظهور راسيوناليسم (اصالت عقل) بود. جوردانو برونو، و فرانسيس بيكن از جمله علماي طبيعي محسوب مي شدند.
چگونه رنسانس در ايتاليا پايان يافت
ايتاليا به دليل فقدان وحدت سياسي درگير جنگ داخلي و خارجي بود. در سده شانزدهم فرهنگ عاللي ايتاليايي به انحطاط گراييد. سقوط اقتصادي بويژه از نيمه دوم اين قرن در شوون مختلف حيات فرهنگي اين كشور نيز اثر گذاشت.
از وطن پرستان واقعي عده بسيار معدودي باقي مانده بود . پس از آنكه ايتاليا مورد تهاجم سياه فرانسوي در سال 1494 واقع شد، از آن به بعد فرانسه و اسپانيا براي تسلط بر ايتاليا با هم به رقابت برخاستند و در سال 1527 گروهي از سربازان اسپانيايي و آلماني به ايتاليا هجوم برده ، روم را تارج كردند. بعد از اين تاراج رنسانس در ايتاليا رو به زوال نهاد.
زمینه های اصلاح طلبی دینی
در میان جامعه کلیسایی، اختلاف دربارۀ تعلیمات مسیحیت موجب بروز جنش های متعددی شده است. در خارج از کلیسا اختلافات پادشاهان با پاپها مسأله عمده بود. پادشاهان مدعی جدایی دین از سیاست بودند و پاپها را از دخالت در قلمروشان برحذر می داشتند. در طول تاریخ مسیحیت چنین مسائلی بارها رخ داده بود اما هیچکدام به اندازۀ نهضت اصلاح طلبی موسوم به «پروتستان» گسترده و دارای تأثیرات گوناگون و پایدار نبوده است.
اصلاحات مذهبی، دو عامل از همه مهمتر بود؛ یکی وضع خود مذهب و دیگر انتشار کتاب مقدس به وسیله فن چاپ.
مارتین لوتر (1546-1483م)
لوتر خود در سلک روحانیون قرار داشت و نهضت اصلاح طلبی او بسیار گسترده و دارای نتایج گوناگون و پایدار بوده است.
علل اصلاح طلبی لوتر
پاپ لئون دهم که برای اتمام بنای کلیسای «سن پیر» در روم پول کافی نداشت، بر آن شد که به وسیلۀ بخشش گناهان وجهی به دست آورد.
لوتر این امر را به وسیله ای برای اغفال و فریب مردم تلقی کرد و اعلام داشت که به این ترتیب رحمت خداوند شامل حال آدمی نخواهد شد.
علت دیگر اصلاح طلبی لوتر آن بود که برای جلوگیری از سوء استفاده مذکور یعنی کسب وجوه از طریق بخشش گناهان، دست به دامان لئون دهم زد اما پاپ حاضر به هیچگونه اقدامی نشد. لوتر ناچار به شورای عمومی کلیساها متوسل شد و سرانجام ناگزیر گردید که در ملأ عام اعلام کند که حتی شورای عمومی کلیسا از خطا و لغزش مبرّی نیستند.
باید این نکته را یادآوری کرد که قبل از لوتر، جماعتی از مؤمنان اصلاح طلب، به مبارزه با خرافات و تصفیه آیین مسیح از بدعتهای غلط برخاسته بودند؛ از جمله وایکلیف در انگلستان و ژان هوس از اهالی چک بودند.
عقاید و آموزه های لوتر
لوتر اساس عقاید و افکار خود را بر ایمان قرار داد و گفت آنچه مجوز شخص است همان اعمالی نیست که کلیسا تجویز می کند (یعنی دعا، دادن صدقه، اجرای شعائر دینی، پاکدامنی) بلکه فقط و فقط ایمان است.
لوتر معتقد بود که اعمال نیکو نتیجه و نشانۀ خارجی لطف و فیض حق است، اما به هیچوجه بر اثر اعمال نیک، شخص به فیض ربانی نایل نمی شود. لوتر قدرت پاپ را منکر شد و گفت، پاپ نمی تواند بگوید که معتقدات یک نفر عیسوی از چه قرار باید باشد و هر فرد باید کتاب مقدس را بخواند.
لوتر اعلام کرد که روحانیون باید ازدواج کنند.
در دورۀ لوتر دهقانان اروپا بسیار فقیر و مستمند بودند و به همین علت شورشهای متعددی روی می داد. لوتر در این مورد جانب دهقانان فقیر را نمی گرفت و از خواسته های عادلانه آنها هواداری نمی کرد؛ به اعتقاد لوتر این عمل باعث برابری همگان و از بین رفتن ارباب و رعیتی می شد و در نتیجه سلطنت روحانی و آسمانی مسیح در دنیای خاکی هم تحقق می یافت و این کار غیرممکن بود. یک سلطنت و حکومت زمینی جز بر اساس عدم تساوی و نابرابری اشخاص نمی تواند وجود داشته باشد.
ژان کالون (1564- 1509 م)
وی فردی فرانسوی بود که در نوایون به دنیا آمد و یک نسل از لوتر جوانتر بود. تحصیلات اولیه او به منظور انتخاب شغل کشیشی انجام گرفت و به شغل قضاوت نیز علاقه نشان می داد؛ با تعالیم مکتب اومانیست به دو زبان لاتین و یونانی آشنا بود و زبان عبری را نیز می دانست.
میان عقاید کولون و لوتر دو اختلاف اساسی وجود داشت؛ کالون بیشتر طرفدار جبر و تقدیر بود، در حالی که لوتر اساس رستگاری را در پیروی از تعالیم انجیل می دانست. اختلاف دیگر آنها در رویّه آنان نسبت به جامعه و حکومت بود. طرفداران کالون حاضر نشدند دین را تابع حکومت بدانند.


نتایج تعلیمات لوترو کالون از نظر رشد سرمایه داری
اصلاح مذهبی از نفوذ دیرین کلیسا کاست و بر قدرت پادشاهان افزود. نهضت پروتستان چون در پرهیزگاری و تقدیس دینی را در کسب و کار و رفاه مادی افراد باز کرد، بعدها از لحاظ اقتصادی به پروتستان ها، کمک شایانی کرده باشد.
کالوینیسم با رشد و تکامل بورژوازی سازگار بود و به همین جهت رواج یافت.
دیگر فِرق پروتستان
اولریش زوینگلی (1531- 1484م)
وی در سوئیس متولد شد. زوینگلی مانند لوتر علیه بازخرید و بخشش گناهان و همچنین روزه داری ها و ستایش اولیاء و مقدّسان قیام کرده بود. تحت تعالیم زوینگلی در زوریخ، تصاویر و تمثالهایی که در کلیساها بود، محو شد و تجرّد کشیشان ممنوع گشت. عقاید زوینگلی بویژه در ارتباط با تبدیل نان و شراب به جسم و خون مسیح با عقاید لوتر اختلاف داشت.
مذهب زوینگلیانی جنبۀ ملّی داشت و در خارج از سوئیس رواج نیافت.
آناباپتیست ها
فرقه هایی از مسیحیان پروتستان بودند که تعمید دورۀ کودکی را فاقد ارزش می شمردند و معتقد بودند که مؤمنان واقعی باید بار دیگر تعمید یابند.
این آیین بر خلاف آیینهای لوتری، زوینگلی و انگلیکانی، غیرملی است.
آناباپتیست ها از مشاغل دولتی و نزاع و مرافعه پرهیز می کردند.
آئین آناباپتیستی در سراسر اروپای مرکزی بویژه در هلند گسترش یافت. حرف آناباپتیست ها در آن هنگام تنها این بود که دولت نباید کسانی را که نمی توانند احکام دولت را در امور دینی بپذیرند، تنبیه بدنی کند.
انگلیکانی
اصلاح مذهبی در سرزمین فرانسه و آلمان توسط اشخاص معینی انجام گرفت امّا در انگلستان مانند سوئد و نروژ، خود پادشاه عهده دار این کار شد. هنری هشتم (1547- 1509م) رابطۀ خود را با کلیسای کاتولیک قطع کرد و طریقه ای را اختیار کرد که به نام کلیسای انگلیس یا انگلیکان معروف است. کلیسای انگلیس کلیسای دولتی گردید. تمام اتباع انگلیس به اجبار متعلّق به این کلیسا بودند. افرادی را که حاضر به تبعیّت از این کلیسا نبودند، متمرّدین می نامیدند.
اکتشافات جغرافیایی
داستانهای مارکوپولو و مسافران و جهانگردان دیگری که به چین و هند رفته بودند، تخیلات مردم اروپا را تحریک می کرد و باعث می شد برای رسیدن به شرق، راه دریاها را در پیش گیرند.
سودجویی و علاقه به تحصیل دارایی، از اصلی ترین علت اکتشافات بود. در سده های میانه بعضی از کالاهای کمیاب مانند ابریشم، مخمل، مروارید، عطریّات، کُندر، عود، مُرّمَکّی، سنگهای قیمتی و ظروف چینی و بخصوص ادویه از قبیل میخک، دارچین، جوزهندی، فلفل و زنجبیل برای بازرگانان فواید بسیار داشت و ادویه در آن روزگار به فراوانی به کار می رفت. همۀ این محصولات از آسیا می آمد و اروپاییان ممالک صادر کننده را به اسم هندوستان می خواندند. سرزمین هند در نظر اروپاییان بی نهایت ثروتمند می نمود، آن را کشوری پرعجایب می پنداشتند و هیچگاه خود برای خرید مسافرت نمی کردند.
پس از سقوط قسطنطنیه، ترکها راههای زمینی و دریایی مشرق زمین را تحت سلطه خود درآوردند و چون اهل بازرگانی و داد و ستد نبودند، بازرگانان بزرگ از این وضع خشمگین شدند. طبقه جدید از ماجراجویان کوشیدند که راههای تازه ای برای رسیدن به شرق طلایی پیدا کنند.

ارزیابی جغرافیایی اروپائیان در آستانۀ اکتشافات
کارشناسان اروپایی می گفتند که زمین کروی نیست زیرا در این صورت باید سکنه نیمکرۀ دیگر هنگام راه رفتن سرشان به سمت پایین باشد و این نامعقول و غیرممکن است. نقشۀ زمین را گاه به شکل دایره و زمانی به صورت مربعی بزرگ نشان می دادند و بین المقدس را همواره مرکزآن می پنداشتند و خشکی ها را در دریای بزرگ محصور می کردند و مناطق منجمد شمالی و گرمای سوزان جنوب را مانع عبور خود می پنداشتند. بنابراین جز راههای شناخته شده آن عصر، راه دیگری برای رسیدن به هند تصور نمی کردند.
اکتشافات اسپانیایی ها
اکتشافاتِ اسپانیایی ها با اقدامات کریستف کلمب آغاز شد.
اکتشافات پرتغالی ها
پرتغالی ها بیشتر متوجۀ شرق بودند.
اکتشافات فرانسوی ها
پس از آنکه سیل طلا و نقره از پرو و مکزیک به اسپانیا سرازیر گشت و مقادیر هنگفت این فلزات گرانبها چشمهای اروپائیان را خیره ساخت، به طور طبیعی مردم کشورهای دیگر اروپایی نیز به هیجان آمدند. از آنجا که اسپانیا و پرتغال بخش اعظم آمریکای مرکزی و جنوبی را میان خود تقسیم کرده بودند، اروپاییان دیگر در جستجوی اراضی جدید ناچار متوجۀ آمریکای شمالی گشتند.
کاشفان فرانسوی در دهه های قرن شانزدهم سواحل شمال آمریکا را جستجو کردند.



اکتشافات انگلیسی ها
انگلستان رقیب اسپانیا به حساب می آمد و توانسته بود نیرومندترین نیروی دریایی جهان را تأسیس کند. انگلیسی ها با تکیه به قدرت تازۀ خود در صدد رقابت با اسپانیا در دنیای جدید بودند و آن سرزمین را جای مناسبی برای سرمایه گذاری می دانستند.
نتایج علمی و اقتصادی اکتشافات
از نتایج مهم اکتشافات، کسب اطلاعات وسیع دربارۀ وضع خشکی ها و اقوام و ملتهایی بود که تا آن روز ناشناخته بودند. کروی بودن زمین- پس از مسافرت ماژلان- ثابت گردید. گیاه شناسی و جانور شناسی توسعه یافت. مبادلۀ حیوانات و نباتات جدید معمول گردید. در میزان معاملۀ پاره ای از کالاها بویژه ادویه، افزایشی ناگهانی روی داد و طلا و نقره که از معادن آمریکا به دست می آمد، رواج فوق العاده ای یافت. سیب زمینی، ذرت، توتون، انواع کاکتوس و گوجه فرنگی به اروپا وارد شد. گیاهان دیگری مانند کائوچو، بادام زمینی، صمغ و نیل به اروپا آمد و پنبه، قهوه، نیشکر به آمریکا برده شد و کشت آنها بعد از این تقریباً منحصر به آن سرزمین شد.
اکتشافات موجب تحولات و تغییراتی عمیق در دنیای قدیم از نظر سیاسی و اقتصادی شد.
ظهور سرمایه داری بازرگانی از دیگر نتایج مهم اکتشافات بود. اکتشافات، در قیمت ها نیز تأثیر داشت و به اصطلاح «انقلاب قیمت ها» را به وجود آورد. انقلاب قیمت ها به مبارزات طبقاتی در شهرها و روستاها شدت بخشید.
مرکانتیلیزم یا فلسفه اصالت ثروت
این مکتب سوداگری معتقد است که دولت به نیل تجربه و آگاهی بیشتر بایستی برای سازماندهی و نظم بخشی به کشاورزی و بازرگانی و صنعت، مقررات و قوانینی وضع کند و بیش از افراد به تأمین منافع جامعه نظر داشته باشد. پیروان این مکتب، طلا و نقره را شرط اساسی فعالیت اقتصادی می شمارند. جلوگیری از صدور فلزات گرانبها، فزونی بهای صادرات بر واردات، اخذ حقوق گمرکی از مصنوعات خارجی، و تشویق صنایع داخلی، سیاست اقتصادی این مکتب را تشکیل می دهد.
مرکانتیلیزم جنبۀ دیگری از انقلاب بازرگانی بود و پیدایش نظریات آن مصادف با ایامی شد که اصول فئودالیسم متزلزل گشته و در نتیجۀ رشد صنایع، امنیت راهها، روجا بازرگانی و افزایش قدرت سلاطین، موجبات رشد جنبش بورژوازی و زوال ملوک الطوایفی فراهم آمده بود.
مرکانتیلیزم واحد اجتماع را که تاکنون شهر بود، بدل به ملت کرد و به عبارت دیگر اقتصاد شهری بدل به اقتصاد ملی شد.
استعمار اروپایی در دورۀ قرون جدید
با اکتشافات جغرافیایی، استعمار اروپایی نیز آغاز گشت.
گسترش علوم و فنون
علوم تجربی
از سده های سیزدهم و چهاردهم زیربنای اجتماع فئودالی و سازمان اقتصادی آن در حال تغییر بود. کارگاههای کوچک به کارخانه های بزرگ تبدیل می شد. راهها و جاده ها اصلاح می گردید؛ وسایل حمل و نقل رو به تکامل می رفت و ارتباط اقتصادی و فرهنگی شرق و غرب فزونی می گرفت. از قرون پانزدهم و شانزدهم به بعد ضروریات اقتصادی و اجتماعی، علم را به اجبار به سوی کمال پیش می برد.
در سدۀ شانزدهم فرانسیس بیکن اظهار داشت «هدف علم افزایش قدرت انسان است». این سخن بیکن مورد قبول دانشمندان و مردمان آن زمان قرار گرفت. بیکن معتقد بود که بایستی دست به آزمایش زد و مشاهده های دقیق ترتیب داد؛ بایستی نتایج آنها را ملاحظه کرد و اندیشه های حاصل را بدقت نظم و ترتیب بخشید. به این ترتیب صورتهای کلی یا قانونهای مربوط به جهان می تواند بیان شود. این نوع روش بررسی را «استقراء» می گویند.
لئوناردو داوینچی در آغازسدۀ هفدهم نوشت «یگانه ترجمان عالم طبیعت آزمایش است. پس باید همیشه به تجربه پرداخت و هر کاری را به هزار شکل آزمود.» دکارت اعلام کرد که «تا چیزی را به حقیقت درست و صحیح ندانند نپذیرند.»
دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی نیز مفاهیم قدیم و جدید را گرفتند و هر آنچه را جدید بود خوب و مفید دانستند و هر آنچه را قدیمی بود کهنه و بی فایده تلقی کردند. در پی چنین اندیشه هایی، آداب و رسوم و ارزشها بسرعت در اروپا تغییر یافت. سودپرستی و خودخواهی جای صفات پسندیده و بسیاری از ارزشهای اخلاقی را گرفت. گروهی از اروپاییان که سخت طرفدار علوم طبیعی بودند و به چیزی غیر از آن باور نداشتند، بکلی منکر ماوراء الطبیعه شدند و موجبات گسترش ماده پرستی و بی دینی را در اروپا فراهم آوردند. در میان علمای علوم طبیعی، بیکن و دکارت منزلتی خاص دارند زیرا که اصول طریقه های جدید علمی را آنها تدوین کردند.
ریاضیات و نجوم
در ریاضیات و نجوم پیشرفتهای چشمگیری حاصل شد. در فرانسه علمای ریاضی زیاد بودند که از معروفترین آنها باید به دکارت، پاسکال، لایب نیتس، و وی یت اشاره کرد. دکارت واضع هندسه تحلیلی بود و اصول جبر و مقابله را در هندسه به کار برد. پاسکال اصول حساب نسبی را به دست داد.
لایب نیتس، حساب فاضله را کشف کرد. علم نجوم نیز در قرن هجدهم جان تازه ای گرفت و در ردیف علوم صحی و دقیق شمرده شد. از علمای این فن بایستی به تیکوبراهه، یوهانس کپلر، و گالیله اشاره کرد.
او به تعیین ارتفاع ستارگان پرداخت و به مطالعه در حرکت ماه و تعیین خط سیر سیارات همت گماشت.
کپلر (1630- 1571م) طریقۀ کوپرنیک را نپذیرفت و خود به این نکته پی برد که مدار سیارات در گردش دور خورشید دایره نیست، بلکه بیضی مانندی است که یکی از کانونهایش خورشید می باشد. کپلر توانست قوانین نجومی را کشف کند. کپلر بیضی بودن مدار سیارگان را با قانونهای سه گانه بیان داشت.
گالیله حرکت وضعی زمین را کشف کرد و علم دینامیک را بنیان گذاشت.
کریستیان هوینگس حلقه های زحل را کشف نمود.
نیوتون به واسطۀ مطالعۀ دقیق قوانین کپلر و حسابهای مفصل به کشف قانون معروف جاذبه عمومی نایل آمد.
فیزیک و شیمی
در سدۀ هفدهم پیشرفت فیزیک با پیشرفت ریاضیات رابطۀ نزدیکی داشت و تاریخ توسعه و گسترش آن به نام دکارت و گالیله و پاسکال و هویگنس و نیوتون زنده است.
توریچلی شاگرد گالیله بود که هواسنج را اختراع کرد.
در شیمی رابرت بویل از بنیانگذاران انجمن پادشاهی لندن، بر ضد کیمیاگری شورید و کتاب شیمیدان شک اندیش را در سال 1661 منتشر ساخت. نخستین کسی که عبارت «تجزیه شیمیایی» را بکار برد.
گئورگ اشتال
آلمانی نخستین کسی بود که دربارۀ تجزیه ماده نظریه جامعی به نام نظریه فلوژیستون آورد. فلوژیستون «ماده آتش» است که به هنگام تجزیه ماده مانند چوب، کاغذ، آهن، گوگرد یا اسید، آزاد می شود. نظریه فلوژیستون از دیدگاه شیمی امروز نادرست است اما این نظریه در پرتو علم آن دوره بیشتر واقعیت هایی را که تا آن زمان درباره شیمی  می شناختند، توضیح می داد. افتخار بزرگی که سزاوار بویل و اشتال است از آن روست که سلطۀ کیمیاگری را برانداخته اند.
 جوزف پریستلی
دانشمند انگلیسی نظریه نادرست فلوژیستون را از شیمی دور کرد. وی به اکتشاف گاز کربنیک توفیق یافت و بعدها دربارۀ جوهر گوگرد، جوهر نمک و آمونیاک مطالعاتی کرد و برای نخستین بار در سال 1774 به تهیه اکسیژن توفیق یافت. پریستلی اندکی بعد آزمایش هایی در زمینه هوا انجام داد و یکی از نخستین کسانی بود که اکسیژن، ئیدروژن، و ازت را تجزیه کرد.
لاووازیه
از پیشگامان تکامل علم شیمی بود.
پزشکی
پیشرفت های قابل توجهی در علم پزشکی حاصل شد.
لئوناردو داوینچی درباره حرکات قلب مطالعات کرد و ضمن جلوگیری از عفونت اجساد، کشف کرد که استخوانهای ساق پای انسان و پاهای عقب اسب چگونه عمل می نماید. البته داوینچی پزشک نبود اما عقیده داشت فقط زمانی می تواند تندیس کاملی بسازد که چگونگی ساختمان بدنی اسب را بدقت بشناسد. با علاقه ای که به همین نسبت به کالبدشناسی انسان داشت، طرحهایی کشید که ساختمان عضله، پیوند عضله ها به استخوان، ساختمان استخوان بندی و ویژگی اندامها را نشان می داد.
وسالیوس فلاندری
در بروکسل به دنیا آمد. وی به استخوانها توجۀ خاصی نشان می داد. جانوران را نیز کالبدشکافی می کرد. وسالیوس به نادرستی اندیشه های سنتی دربارۀ کالبدشناسی پی برد. اثر بزرگش کتابی بود به نام هفت کتاب در باب ساختمان بدن انسان که در سال 1543 انتشار یافت. وی سرانجام پزشک دربار امپراتور شارل پنجم شد.

پاراسلسوس
در سوئیس به دنیا آمد. بسیار سفر کرد و دربارۀ گیاهان، کانی ها، داروها، بیماری ها، جادو، کیمیاگری و اخترگویی دانش رایج را به میزان بسیار گرد آورد. نظریات بقراط و جالینوس هیچگونه حجیتی برای او نداشت. پاراسلوس پیشگام داروسازان و پزشکانی بود که از شیمی استفاده می کردند.
آمبرواز پاره
از اهالی فرانسه بود. مانند وسالیوس و پاراسلسوس دست از سنت شست و سلطۀ جالینوس و بقراط را برای همیشه برانداخت. وی کشف کرد زخمهای گلوله آن طور که عقیده داشتند، سوختگی های سمی نیست. این کشف استعداد آمبرواز پاره را نشان داد؛ در میان جراحان ارتش رسم بود که موافق تعالیم جالینوس که گفته بود «هر چیزی با همانند خودش درمان می شود» روی زخمهای گلوله، روغن داغ می ریختند. آمبروازپاره ابتدا به این شیوه عمل می کرد، اما یک بار ترکیبی از زرده تخم مرغ و تربانتین و عطر گل سرخ را برای زخم بندی به کار برد و با شگفتی دریافت بیمارانی که به این ترتیب مداوا شدند به شوک و تب دچار نگشتند.
فراکاستورو
بیشتر متوجه بیماری های واگیر بود. این نوع بیماری در سده های میانه مصیبتی برای اروپا محسوب می شد. او بیماری های جذام، طاعون، سیاه زخم، بادسرخ، سل، و سفلیس را مورد مطالعه قرار داد و ثابت کرد که این گونه بیماری ها از راه «دانه ها» منتقل می شود. فراکاستور و نظریه نوینی که انتقال این گونه بیماری ها را از راه میکروب می داند، بدون کمک میکروسکوپ- که هنوز اختراع نشده بود- پیش بینی کرد.


نتیجه گیری
سده های هفدهم و هجدهم در تاریخ اروپا از نظر مسائل فکری و فرهنگی به عصر روشنگری (عصر خرد) معروف شده است. رشد علوم و گسترش اندیشه ها بویژه در علوم طبیعی و ریاضی به جایی رسیده بود که دیگر مردمان تحصیل کرده ممکن نبود پای بند خرافات، متوحش از مجهولات و یا معتاد به قوه سحر و جادو باشند. جنون جادوگری به ناگاه از میان رخت بربست و هرگونه احساسی نسبت به قوای مافوق الطبیعه ضعیف گشت. علل اجتماعی و اقتصادی به کمک تحولات فکری، توجه مردم را از دیانت قدیم بازداشت. اقتصادیات و سیاست، داد و ستد و مملکت داری دیگر تابع مقاصد دینی نبود. دیگر کلیسا برای قبولاندن عقاید مذهبی به مردم، به شیوه های وحشیانه قدیم مانند بستن دست و پای افراد و سوزاندن آنها متوسل نمی شد. آراء و عقاید روشنگری را جماعتی انتشار دادند که آنها را فیلسوفان می خواندند. این جماعت کتب عظیمی را که مردم نمی خواندند، قرائت می کردند.آرای مؤلفان رابه هیأت جمله ها وعباراتی در می آورند که توجّه خواننده عادی را جلب و جذب نماید. این جماعت به طورکلی ارباب قلم بودند.درعصرروشنگری تعدادروزنامه هاو مجلات چندین برابر شد. طالبان لغت نامه، دائره المعارف ومباحث اجمالی­درباره­تمامی علوم ودانش فراوان بودند.

 منابع
1.غفاری فرد،عباسقلی،1387،تاریخ اروپا از آغاز تا پایان قرن بیستم،تهران
2.www.wikipedia.org
3.www.persianfolder.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر