۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

جایگاه دین در زندگی امروزی

                                     
چکیده:
گرایش به دین و معنویت همزاد انسان است و ریشه در سرشت او دارد.دین،ندایی است که انسان آن را از درون خود می شنود و تا آدمی وجود دارد این گرایش در او باقی است. به همین خاطر است که پس از کم فروغ شدن دین و دینداری در مغرب زمین دیگر بار
 در چند دهه گذشته به طور روز افزون مردم،اندیشمندان و محافل علمی و تحقیقی غرب،به دین گرایش نشان داده اند. اکنون دیگر دین نوعی خرافه و یا برخاسته از عقده های روانی انسان شمرده نمی شود و امری بسیار مهم ودر خور توجه به شمار می آید.

واژگان کلیدی:دین ، اسلام ،مذهب دینی ، مومن،مذهب

مقدمه:
از روزگاران پيشين، بلکه از آغاز بشريت، انسان همواره به عبادت و پرستش مي پرداخته و ملتزم به اجراي قوانين ديني خويش بوده، هيچ امتي و هيچ ملتي از ملل ظاهر شده بر سطح زمين نخواهيم يافت مگر آنکه معتقد به دين خاص و روش عبادي مخصوصي بود، چون تدين و روحيه دينداري جزيي از فطرت انسان است و در ذات انسان ريشه دارد و نمي توان آن را از بين برد يا در ضمير فرد نابود ساخت ياروح و وجدان آدمي را از درک واحساس آن بازداشت. با کمي تامل در مکاتب انحرافي مي توان اينگونه اظهار نظر کرد که پيدايش اين اديان اصولا از تفسير غلط نسبت به جهان طبيعت وآخرت سرچشمه مي گيرد. و دين هر ملت و هر قوم منحرف منعکس کننده ميزان آگاهي آن ملت و شعاع قدرت و توانايي اش در بافتن خيالات و افسانه هايي است که همگي از آبشخور جهل و ناداني و خرافات سيراب مي گردد.

معانی لغوی دین:
دین, واژهاى است عربى که درمعاجمو کتب لغت معانی بسیاری برای آن ذکرشده است مانند: ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه ، پاداش و جزاء، عزت وسرافرازی ، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش،ریاست و فرمانبرداری و ... در آیات قرآن نیز بهمعانی لغوی دیناشاره شده است و کلمه دین درآیات بکار رفته است ودر هر آیه ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند میفرماید: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، صف ، 9» که در این آیه دین به معنیکیشوشریعتآمده است و یا می فرماید:«فاعبدالله مخلصاً له الدین، زمر ،2» و در اینجا دین بهمعنای توحید و یگانگی می‌باشد . همین موارد استعمال واژه دین‏ در قرآن مى‏تواند بهعنوان راهى براى شناسایى و به دست آوردنتعریف دین از دیدگاه اسلامشمرده شود که «دین عبارت است از اطاعت، گرایش، فرمانبردارى و تسلیم در برابر حقیقت‏» که در اینصورت، با معانى لغوى نیز سازگارى خواهد داشت. واژه‌های دیگری مانند کیش و مذهب گاه به همان معنی دین و گاه به معنی زیرشاخه‌هایی از یک دین بکار می‌روند.
تعاریف دین:
واژه دین از مفاهیمى است که همواره در میدان آراء و نظرات گوناگون صاحب‏نظران قرارداشته و توافق مشترک درباره آن وجود ندارد. به صورتی که حتی عده‏اى از محققان آن راقابل تعریف نمى‏دانند.به هر حال‌‌ ‌می توان دین را اینگونه تعریف نمود: دین، مجموعه (سیستم) حقایقى هماهنگ و متناسب ازنظام‏هاى فکرى (عقاید و معارف)، نظام ارزشى (قوانین و احکام) و نظام پرورشى (دستورات اخلاقى و اجتماعى) است که در قلمرو ابعاد فردى، اجتماعى و تاریخى از جانبپروردگار متعال براى سرپرستى و هدایت انسان‏ها در مسیر رشد و کمال الهى ارسالمى‏گردد. به دیگر سخن، مجموعه ای است از عقاید و قوانین و مقرراتى که هم بهاصول فکرى بشر نظردارد و هم در باره اصول گرایشى وى سخن مى‏گوید و هم اخلاق وشئون‏زندگى او را تحت پوشش قرار مى‏دهد.
ویا برخی ازدانشمندان غربیگفته‏اند: دین عبارت استازاعتقاد به موجودات روحانى .
تعریف دین ازعلامه طباطبایی:
دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برایراهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقایدو انجام این دستورها، سببسعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است (خلاصه تعالیم اسلام، ص 4، و یا شیعه دراسلامص 41(.
تعریف دین از نگاه استاد مطهری:
 اصولمکتبانبیاء که دین نامیده می‌شود یکی بوده است و آناسلاماست و اسلام نام دین خداست، که یگانه است، همه پیامبران برای آن مبعوث شده‌اند و بهآن دعوت نموده اند.
نقش دین از دیدگاه استاد مطهری:
استاد مطهری یکی از نتایج دین را اخلاق مى داند .
وی در کتابایمان مذهبی می نویسد:
انسان نمى تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان , زندگى سالم داشتهباشد و یا کارى مفید و ثمر بخش براى بشریت وتمدنبشرى انجام دهد.
انسانفاقد هرگونه ایده و ایمان , یا به صورت موجودى غرق در خودخواهى در مى آید کههیچوقت از لاک منافع فردى خارج نمى شود , و یا به صورت موجودى مردد و سرگردانکه تکلیف خویش را در زندگى و در مسائل اخلاقى و اجتماعى نمى داند.
انسان دائما با مسائل اخلاقى و اجتماعى برخورد مى نماید و ناچار بایدعکس العمل خاصى در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر بهمکتبوعقیدهو ایمانى پیوسته باشد تکلیفشروشن است , و اما اگر مکتب و آئینى تکلیفش را روشن نکرده باشد ،همواره مردد وسر درگم خواهد بود.
تنهاایمان مذهبىقادر است که انسان رابه صورت یکمؤمنواقعى در آورد , هم خودخواهى وخودپرستى را تحت الشعاع ایمان و عقیده ومسلکقرار دهد , و هم نوعى تعبدوتسلیم در فرد ایجاد کند به طورى که انسان در کوچکترین مسئله اى که مکتبعرضه مى دارد به خود تردید راه ندهد , و هم آن را به صورت یک شىء عزیز ومحبوب و گرانبها در آورد در حدى که زندگى بدون آن برایش هیچ و پوچ و بىمعنى باشد , و با نوعى غیرت و تعصب از آن حمایت کند .

گرایشهاى ایمانى مذهبى موجب آن است که انسان تلاشهائى على رغم گرایشهاىطبیعى فردى انجام دهد و احیانا هستى و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فداسازد این در صورتى میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیتمطلق بر وجود انسان بیابد.
تنها نیروى مذهبى است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها رادر کمال قدرت بر انسان جارى سازد .
تفاوت یک ایده مذهبى و غیر مذهبى این است که آنجا که پاى عقیده مذهبىبه میان آید و به ایده قداست ببخشد , فداکاریها از روى کمال رضایت و به طورطبیعى صورت مى گیرد فرق است میان کارى که از روى رضا و ایمان صورت گیرد کهنوعى انتخاب است , با کارى که تحت تاثیر عقده ها و فشارهاى ناراحت کنندهدرونى صورت مى گیرد که نوعى انفجار است .
ثانیا اگر جهان بینىانسان , صرفا جهان بینى مادى و براساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد , هرگونه ایده پرستى و آرمانخواهى اجتماعى و انسانى برخلاف واقعیات محسوسى است کهانسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس مى کند .
آنچه نتیجهجهان بینى حسىاستخودپرستىاست نه ایده پرستى ایدهپرستى اگر براساس یک جهان بینى که نتیجه منطقى اش آن ایده است نباشد از حدودخیالپرستى تجاوز نمى کند , یعنى انسان باید جهانى مجزا از واقعیتهاى موجود دردرون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولى اگر ایده پرستى ناشى ازدینومذهبباشد , متکى به نوعى جهان بینى است که نتیجه منطقى آن جهان بینى پیروى ازایده ها و آرمانهاى اجتماعى است .
ایمان مذهبى پیوندى است دوستانه میان انسان و جهان , و به عبارت دیگرنوعى هماهنگى است میان انسان و آرمانهاى کلى جهان , اما ایمان و آرمانهاىغیر مذهبى نوعى بریدگى از جهان و ساختن جهانى خیالى براى خود است که به هیچوجه از جهان بیرون حمایت نمى شود .

ایمان مذهبى تنها یک سلسله تکالیف براى انسان على رغم تمایلات طبیعىتعیین نمى کند , بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر مى دهد , عناصرىعلاوه بر عناصر محسوس , در ساختمان جهان ارائه مى دهد , جهان خشک و سردمکانیکى و مادى را به جهانى جاندار و ذى شعور و آگاه تبدیل مى کند ایمانمذهبى تلقى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد .

پسچون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانى داشته باشد , و از طرفى ایمانمذهبى تنها ایمانى است که قادر استبشر را زیر نفوذ واقعى خود قرار دهد , واز طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوى چیزى است که آن را تقدیس وپرستشکند , تنها راه این است کهایمان مذهبى را تقویت کنیم .
قرآن کریم اولین کتابى است که اولا درکمال صراحت , ایمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاهآفرینشخوانده است :
«
ا فغیر دینالله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض ّ،آل عمران،83» آیا چیز دیگرى جزدین خدا را جستجو مى کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است سر برفرمان او است .
و ثانیا ایمان مذهبى را جزء سرشت انسانها معرفى کرده است :
« فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها،روم:30» حقگرایانه روى خود را به سوى دین کن , همان که سرشت خدائى استکه مردم را بر آنسرشته است .
ایمان مذهبى آثار نیک فراوان دارد چه از نظرتولید بهجت و انبساط , و چه از نظرنیکو ساختن روابط اجتماعى , و چه از نظرکاهش و رفع ناراحتیهاى ضرورىکه لازمه ساختماناین جهان است.
ضرورت دین در زندگی اجتماعی:
 سئوالي که مطرح است اینکه اساسا لفظي به عنوان دين، چه جايگاهي در زندگي اجتماعي افر اد مي تواند داشته باشد؟
 ساده تر بپرسيم افراد و جوامع امروزي در زندگاني خويشتن چه نيازي به دين مي توانند داشته باشند.
  براي پاسخ به اين سئوال جوابهاي گوناگوني را مي توان شنيد چرا که انديشه هاي افراد در خصوص دين متفاوت مي باشد. لذا تنها راهي که صحيح به نظر مي رسد اين است که افراد و صاحب نظران بدون هرگونه غرض و جانبداري به عقل خويش رجوع کنند که در اين صورت پاسخهاي به دست آمده شباهت هاي زيادي به هم خواهد داشت.
 لازم است به ديدگاه ها و نظرات تعدادي از انديشمندان راجع به دين اشاره شود؛
 فوئرباخ، عقيده دارد دين ميل غريزي يا گرايشي است که ما را به سوي خوشبختي سوق مي دهد.
 پرات آمريکايي مي گويد دين قواعد موضوعه و اجتماعي افراد يا گروه هايي است در باب نيرو يا نيروهايي که در فکر آنان کار نهايي روي علايق و خواسته هاي ايشان انجام مي گيرد.
 دکتر خدايار، که از انديشمندان ايراني مي باشد، مي گويد: دين تجلي و نمايش طبيعت انسان هاست.
  اولين بار که دانشمندان اروپايي اساس دين را مورد بحث قرار دادند به اصول کتاب مقدس رجوع کردند.
    اکثر انديشمندان، موجوديت دين را در جهان کنوني نه تنها تاييد بلکه لازم و ضروري دانسته اند و براي دين تعريف هاي گوناگوني لحاظ نموده اند.
    در ابتدا پاسخ هايي را که در اذهان راجع به دين داده شده مطرح مي کنيم؛
    1- خداوند انسانها را آزاد وداراي اختيار آفريده و به او خواسته ها و علايق گوناگوني از لحاظ روحي و جسمي بخشيده، لذا براي اينکه اين علايق بايکديگر ايجاد تزاحم و تصادم نکند، از اين رو لازم بود قانوني براي تعديل اين تمايلات و راهنمايي آنها بفرستد.
    2- بشر امروزي براي شناخت پديده ها و عناصر تشکيل دهنده جهان نيازمند به علمي مي باشد که قادر به پاسخگويي به سئوالات متعددي باشد لذا تنها وجود امري با عنوان دين مي تواند راهگشايي براي اين مسائل و شبهات باشد.
    اين پاسخهايي بود از کساني که فقط با رجوع به عقل خويش توانستند ضرورت و لزوم دين در زندگي اجتماعي را ثابت کنند.
    البته جواب هاي متعدد ديگري هم بوده که ضرورت دين را در زندگي روزمره تاييد مي کرد اما آنچه که شيوع بيشتري در اذهان داشت پاسخهاي فوق بود.
    لازم است براي ادعاهاي مطرح شده شاهد مثال هاي زنده اي بياوريم.
    براي مثال: مي توان آمار بزهکاري و ناهنجاري هاي يک و دو قرن پيش در غرب را با امروز مقايسه کرد. چيزي که خود متفکران و دانشمندان غربي هم به آن رسيدند وبه عينه هم ديده اند که هرچه از دين فاصله گرفتند به همان اندازه و شايد هم بيشتر به ناهنجاري هاي افراد جامعه بالاخص جوانان و خانواده ها اضافه شده است. مسئله اي که مي تواند ايجاد ابهام کند اين است که آيا منظور از دين در اين نوشته، دين اسلام است که در پاسخ بايد گفت خير، چرا که خوب است اولا در مورد موجوديت دين صحبت شود و سپس به سراغ اين موضوع برويم که کدام يک از اديان کاملتر و جامع تر مي باشد. خلاصه اينکه هر کسي با کمي تامل و انديشه مي تواند تاثير وجود يا عدم وجود دين را در زندگي خود مورد بررسي قرار دهد و با کمي مطالعه در خصوص اينکه افراد موفق معمولا چه نوع افرادي بودند؟ آيا افرادي بودند که در زندگي خود جايگاه ويژه اي براي دين قائل بودند يا خير افرادي بودند که هيچ گونه جايگاه وارزشي براي دين در زندگي خود لحاظ نمي کردند؟
    سر منزل ايمني ز دين است پديد
    بي رهبر دين، کسي به جايي نرسيد
    من در عجبم ز دين فروشان، کايشان
    به ز آنچه فروشند چه خواهند خريد؟

نقش دین در زندگی انسان:
در اين فرصت مسأله‏اي ريشه‏اي كه اهميت فراواني دارد را مورد بحث قرار مي‏دهيم. بحث را با اين پرسش آغاز مي‏كنيم كه نقش دين در زندگي انسان چيست؟ ما چه اندازه به دين احتياج داريم؟ دين چه مشكلي را از ما حل مي‏كند؟ اگر كسي دين نداشته باشد چه مي‏شود؟ آيا ممكن است چيزي جايگزين دين شود؟
پاسخ اين پرسش‏ها حتي براي برخي از عوام روشن است؛ اما گاهي بعضي مسائل از فرط روشني مبهم مي‏شود. شايد، ما هيچگاه احساس نمي‏كرديم، روزي نياز باشد كه درباره دين، قلمرو و ارتباطش با نهادهاي اجتماعي بحث و گفتگو كنيم. البته از يك طرف مايه خرسندي است كه امروزه همه مسايل، مطالب و قضايا مورد تحقيق قرار مي‏گيرد و جواب عالمانه و محققانه براي آنها تهيه مي‏شود؛ اما از سوي ديگر كوتاهي‏اي درباره بحث و بررسي اين موارد احساس مي‏شود، تا آن جا كه در يك جوّ اسلامي، در خانواده‏اي مسلمان، كسي كه در محيط ديني پرورش پيدا مي‏كند، توهماتي برايش پيش مي‏آيد، سخناني مي‏گويد كه باوركردن آن دشوار است. به هرحال اين مسأله آشكار، باز هم جاي تحقيق دارد و ضرورت دارد به آن جدي‏تر بپردازيم. زيرا روشن شدن اين مسأله بسياري از انحرافات را تصحيح مي‏كند.در اين راستا نخست ما بايد بفهميم دين يعني چه و بعد انسان را بشناسيم، تا بدانيم دين در زندگي انسان چه نقشي دارد. اگر دين و انسان را نشناسيم، پاسخ اين سؤال پاسخي روشن و عقلاني نخواهد بود. اما اين كه دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن و اعتقاد به خدا داشتن؛ پاسخ‏هاي ساده‏اي است و بايد به اين سؤال عميق‏تر جواب داد. جامعه‏شناسان در مقام تعريف دين، آن را به عنوان يك نهاد اجتماعي، پديده‏اي كه در زندگي اجتماعي انسان در طول تاريخ وجود داشته، دانسته‏اند و تعريفاتي براي آن ارائه كردند. بعضي از اين تعاريف آن‌قدر وسيع و عام است كه حتي شامل كساني كه اعتقادي به خدا هم ندارند مي‏شود. بعضي از تعريف‏ها هم آن‌قدر محدود است كه انسان در مصاديقش دچار مشكل مي‏شود. چون در اين مجال فرصتي براي بررسي و نقد تعاريف مختلف از دين نيست، ما تعريف مورد نظر خود را مطرح مي‌كنيم. دين عبارت است از: مجموعه‏اي از اعتقادات، خُلقيات و رفتار كه در سعادت ابدي انسان مؤثر است و نداشتن آنها موجب شقاوت انسان مي‏شود. به عبارت ديگر مي‌توان گفت: دين سه بخش است: اعتقادات، اخلاق و احكام. درباره اينكه آيا اعتقادات اصل است يا اخلاق  و يا رفتارها و احكام كما بيش بحث‏هايي شده است؛ اما بين اين مجموعه نوعي ترتب وجود دارد. اعتقاداتِ خاص، منش‏هاي خاصي را ايجاب مي‏كند و آن منش رفتارهاي خاصي را اقتضا مي‏كند. در اين زمينه بحث‏هايي در اوايل انقلاب مطرح بود از قببيل اين‌كه بين ايدئولوژي و جهان‌بيني ارتباطي هست يا نه و آيا اين ارتباط منطقي است يا غيرمنطقي؟ اجمالاً عرض مي‏شود: اعتقادات خاص، منش‏هاي خاصي را مي‏طلبد و آن منش‏ها، رفتارهاي خاصي را ايجاب مي‌كند. اما اين كه چه ارتباطي بين آنها وجود دارد و آيا به صورت قياس منطقي مي‏شود آن را اثبات كرد يا نه، در جاي خود بحث مفصلي را مي‌طلبد.
بر اساس اين تعريف، اگر كسي به هيچ چيز اعتقاد نداشته باشد، نمي‏توانيم وي را دين‌دار بدانيم. البته مي‌دانيم كه فرض اين كه كسي اعتقادات صحيحي داشته باشد، ولي در اعمالش هيچ تأثيري از آن اعتقادات را مشاهده نكنيم، اين فرض غيرقابل قبول است. چون انسان موجودي است كه افعال اختياريش، ناشي از اعتقادات، فهم و شعور اوست. اگر انسان يك سلسله اعتقاداتي داشته باشد، خواه ناخواه در رفتارش اثر مي‏گذارد. اگر اعتقادي در رفتار انسان تاثير نگذارد، به اين معنا است كه اين اعتقاد در فرد جايگزين نشده و حالت تزلزل دارد. اگر انسان اعتقاد قلبي داشته باشد، حتماً در رفتارش اثر دارد. در فرهنگ قرآني نيز در موارد بسياري، ايمان و عمل صالح  همراه با هم و توأمان ذكر شده است. اگر هم به طور اتفاقي فقط از ايمان سخن به ميان آمده باشد، از قرائن قبل و بعد آن برمي‏آيد كه عمل صالح هم در آن دخيل است؛ هم‌چنان‌كه اگر در جايي فقط عمل صالح را ذكر كرده باشد، باز از قرائن برمي‏آيد كه مشروط به ايمان است؛ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً1»، «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً2». بنابراين دعوت‌كنندگان به دين، آنهايي كه آورنده دين هستند، يعني انبياء(ع)، ادعايشان اين است كه انسان بايد در زمينه اعتقادات، افكار و نظريات، به چيزهايي معتقد باشد؛ در غير اين صورت به انسانيت او لطمه مي‏خورد؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ3». دقت كنيد، در اين آيه شريفه نمي‏فرمايد: «شرّ الأناس»، بلكه مي‏فرمايد: «شَرَّ الدَّوَاب»؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ4». توجه كنيم كه در اين دو آيه كه «شَرَّ الدَّوَاب» را معرفي مي‏كند، يك‌بار مي‌فرمايد: «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُون» و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون». به يقين اين دو مصداق، با هم مرتبط‌اند و تناقضي بين اين دو آيه نيست.
بر اساس عقيده ما، در ساير اديان تحريفاتي واقع شده است و مجموعه‏اي كه امروز از اديان ديگر باقي مانده قابل اعتماد نيست و كم و زيادهايي در آنها شده است. ديني كه ما از آن حمايت مي‏كنيم دين اسلام است و مهم‌ترين منبع آن هم قرآن است. قرآن دين را اين‌گونه معرفي مي‏كند: اگر كساني فاقد دين باشند، انسان واقعي نيستند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ5». كساني كه فاقد ويژگي‏هاي مذكور در اين آيه شريفه هستند، به تعبير قرآن مثل چهارپا هستند. «شَرَّ الدَّوَاب» يعني بدترين جنبنده‏ها. مدعي دين مي‏گويد: دين هم‌چون گوهري است كه آدمي را به سوي جايگاه انسانيش رهنمون مي‏شود؛ يعني اين موجود دو پا را انسان مي‏كند؛ و اگر اين موجود دين نداشته باشد، در واقع انسان نيست.
اين مباحث توضيحات بيشتري را مي‏طلبد كه بايد پيرامون آنها در جاي خود به صورت استدلالي بحث شود. اما مباحث مطرح شده مقدمه‏اي براي بحث اصلي بود. دين اسلام را كه ما پذيرفته ايم و آن را مكمل انسانيت انسان مي‏دانيم و انسانيت انسان را بدون آن ميسر نمي‏دانيم، در زندگي ما چه جايگاهي دارد؟ صرف نظر از جايگاه ساير اديان، بايد پرسيد جايگاه دين اسلام، يعني ديني كه ما آن را پذيرفتيم در زندگي ما كجاست؟ بسياري تصور مي‏كنند كه جاي اين دين، مسجد، حسينيه و زيارت‌گاه‏ها است و فقط اموري مثل نماز، روزه، خيرات و نذورات، سفره حضرت عباس و عزاداري سيدالشهداء در محرم مربوط به دين است. كساني هم كه خيلي دين‌دار باشند ايام فاطميه و مواليد ائمه و ساير اعياد را هم محترم ب‏شمارند. به عقيده چنين كساني دين فقط براي ارتباط انسان با خداست و ساير مسايل از حوزه دين خارج و در حاشيه است. متن دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، زيارت امام رضا(ع)، نذري دادن، سفره انداختن، عزاداري كردن، سينه زدن و گريه كردن و اگر كسي به هيچ كدام اعتقادي نداشت بي‏دين است. آيا واقعاً اين سخن اسلام است؟ يا اين، تفكر غلطي است كه شيطان آن را القاء كرده است. اين‌كه شياطينِ انس چه اندازه در ترويج اين تفكر دخالت داشتند، در جاي خود محل بحث است. بدون شك اصل اين فكر كه دين فقط شامل اين موارد است، از شيطان است. اگر دين همان است كه قرآن آورده و منبع اصلي شناخت آن قرآن است، با قدري تأمل و دقت در مي‏يابيم كه دين در قرآن غير از مسأله نماز، روزه و مودت اهل بيت(ع)، مباحث ديگري را هم شامل مي‌شود. اما متأسفانه شياطين شرايطي را فراهم كرده‌اند كه هنوز اكثريت مسلمان‏ها، اعم از شيعه و سني، تصور مي‏كنند كه دين قلمروي محدود دارد و تنها براي رابطه انسان با خداست. و اين همان چيزي است كه امروز به نام «سكولاريزم» ناميده مي‏شود. بر اساس اين تفكر مسايل خارج از محدوده ارتباط معنوي انسان با خدا ربطي به دين ندارد. هر چه مي‏خواهي در كسب و كار فريب كاري كن، كم فروشي و گران‌فروشي كن، ولي مراقب نماز اول وقت و گريه در روضه امام حسين(ع) باش؛ معناي صحيح دين‌داري اين است! در مسايل اجتماعي هم نبايد پرسيد چه كسي حكومت مي‏كند، چه رژيمي بايد حاكم باشد و ما چه نقشي مي‏توانيم در امور حكومتي داشته باشيم! يا اين كه آيا دين براي دخالت در مسائل اجتماعي به ما دستوري مي‏دهد يا خير؛ اين مسايل چون مربوط به امور دنيا و براي دنياداران است، ربطي به دين ندارد! مسلمان فقط بايد نماز بخواند و مد «و لا الضالين» را خوب بكشد؛ اما اين كه چه كسي رئيس جمهور و نماينده مجلس مي‏شود، از امور دنيا است و فقط براي دنياداران است؛ اين مسايل آلوده است و نبايد از آن‏ها حرفي زده شود؛ اگر در مسجد حرفي از آن‏ها زديم، حرف دنيا است و اين ربطي به دين ندارد!
چنين وضعي را براي ما پيش آورده بودند. كساني كه سن بيشتري دارند يادشان هست كه پيش از انقلاب خيلي بدتر از اين بود. آن زمان اگر كسي صحبت از سياست مي‏كرد، بار ارزشي منفي داشت و از جامعه مؤمنين و متقين طرد مي‏شد. پيگيري مسايل اجتماعي و سياسي عين بي‌ديني تلقي مي‌شد و اگر كسي به اين قبيل مسايل مي‌پرداخت گويا كمبود و نقصاني در دينش به وجود آمده است. حضرت امام (رضوان الله عليه) با اين انديشه به مبارزه پرداخت، خداوند بر علو درجات ايشان بيافزايد. يكي از بزرگ‌ترين خدمات ايشان به عالم اسلام اين بود كه اين تصور را از ذهن جامعه اسلامي بيرون كرد. ايشان به مردم نشان داد كه ظواهر دين مثل نماز و روزه و... تنها بخش كوچكي از دين است و بخش عظيمي از دين مربوط به مسايل اجتماعي و سياسي است و نپرداختن به آنها نه تنها فضيلتي براي دين و دين‌داران نيست، بلكه موجب نقص دين است. حضرت امام با تلاش فراوان و زحمت‏هاي بسيار توانست اين انديشه را براي توده‏هاي مردم تبيين كند و بر اساس اين فكر، انقلاب اسلامي را به وجود آورد. مردمي كه دين را فقط نماز و روزه مي‏دانستند و پرداختن به مسايل دنيا را ضد دين و ضدارزش تلقي مي‏كردند، بر اثر درسهاي امام حاضر شدند سينه‏هاي خود را در مقابل گلوله‏ها سپر كنند. در واقع حضرت امام ابتدا براي مردم ثابت كرد كه پرداختن به اين مسايل جزء مهم‌ترين مسايل دين است؛ سپس براساس اين نظريه توانست آن حركت اجتماعي را به وجود آورد كه جهان را متحير كند. خداوند هم وقتي صداقت مردم و آن رهبر فرزانه را ديد، نصرتش را بر مردم نازل كرد.
اميرالمؤمنين(ع) در مقام توضيح شرايط و اوضاع زمان حضرت رسول(ص) و معرفي ياران آن حضرت ضمن خطبه‌اي مي‏فرمايد: «كُنَّا عَلي عَهْدِ رَسُولُ اللَّه...6». ما در زمان پيغمبر(ص) با پدران‏مان، برادران‏مان و خويشاوندانمان مي‏جنگيديم و توجه نمي‏كرديم كه مخالف دين، پدر ما، برادر ما يا عموي ماست. براي ما فقط خدا  و دين ملاك بود. هركس طالب حق و خدا بود، تحت لواي پيغمبر(ص) بود. در آن زمان ما براي خدا با خويشاوندان خود مي‏جنگيديم. مگر از زمان پيغمبر(ص) تا زمان علي(ع) چه مدت فاصله شده بود كه در اين مدت كوتاه ارزش‏ها به اندازه‌اي تغيير كند كه علي(ع) با تاسف از ياران و همرزمان خود در زمان حضرت رسول(ص) ياد كند؟ آن حضرت در ادامه مي‏فرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر»؛ وقتي ما راستي و صداقتمان را در عمل ثابت كرديم، خدا هم ما را ياري كرد. در مقابل خدا، همه هيچ است. اميرمؤمنان(ع) مي‏فرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ وَ أَنْزَلَ عَلي عَدُوِّنا الْكَبْت»؛ وقتي خدا ديد كه ما راست مي‏گوييم، نصرتش را بر ما و شكست و نابودي را بر دشمنان ما نازل كرد. خداوند با علي(ع) هم اين‏گونه معامله مي‏كند، بايد ثابت كند كه راست مي‏گويد و اگر در عمل صداقتش را ثابت كرد، خدا پيروزي را بر او نازل مي‏كند: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ7». اما اگر بخواهند با خداوند صادق نباشند و به نام دين، دنبال هواي نفس، خويش و قوم بازي و مال‌اندوزي بروند، خداوند نيز آنها را خوار و رسوا مي‏كند و در دنيا و آخرت بر آنها رسوايي نازل مي‏كند.
پايمال كردن خون 200 هزار شهيد، آنهايي كه رفتند تا «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» باشد، جان دادند تا احكام اسلام اجراء شود، تعطيل كردن احكام اسلام و جايگزيني احكام ضد اسلامي به نام حمايت از دين، چه معنايي دارد و خداوند با ما چه مي‏كند؟ خارج كردن دين از اجتماع، به نام پيروي از امامي كه تلاش كرد تا براي مردم ثابت كند كه دين بايد در مسايل اجتماعي و سياسي و در مسايل بين‌المللي حاكم باشد، يعني بازگشت به همان ارتجاع قديم، يعني دين فقط نماز و روزه و مسجد و اين كه نبايد پرسيد احكام اجتماعي اسلام چيست، قوانين حاكم بر مملكت چه باشد، مسؤولين چگونه رفتار كنند، آيا بازار بازار اسلامي باشد يا بازار ربوي، آيا عفت در جامعه اسلامي حاكم باشد يا شهوت، و هر چه مي‏خواهد باشد. اين رسم مسلماني است؟ آيا مسلمان فقط بايد نماز بخواند، قرآن را حفظ كند و با لحن عربي بخواند؟ جواب اين معما چيست؟ بايد تكليف را روشن كنيم. دين جايش كجاست؟ آيا جايگاه دين در مسجد و در قلب انسان است؟ آيا دين فقط رابطه قلبي انسان با خداست و به دانشگاه، بازار، وزارتخانه‏ها، روابط بين‌الملل، بازرگاني خارجي، تصميمات بانك مركزي و شوراي اقتصاد ربطي ندارد؟ آيا دستورات صندوق بين‌الملل و بانك جهاني _‌هر چه بود‌_ بايد اجرا شود و شما نيز فقط قرآن را حفظ كنيد؟
پيش از انقلاب مراسم عزاداري عاشورا هم از كاخ اعلي‌حضرت پخش مي‏شد؛ عكس اعلي‌حضرت را هم با لباس احرام در وزارتخانه‏ها نصب مي‏كردند، قرآن هم چاپ مي‏كرد. آيا اين‏ها نشانه دين‌داري است؟ دين‌دار كسي است كه احكام خدا را اجرا كند نه اين كه با احكام خدا بازي كند. هر كدام از ما بايد دين‌داري خود را با اين معيار بسنجيم.
امروزه بحمدللّه، قرآن در جامعه رواج دارد. زماني بود كه در همه كشور، فقط چند تن انگشت‌شمار حافظ قرآن پيدا مي‏شد؛ ولي، امروزه در هر شهر و روستايي، چندين حافظ نوجوان قرآن يافت مي‏شود كه مدال اين افتخار بر سينه رهبر معظم انقلاب زده شده است. ان شاء اللّه خداوند سايه ايشان را مستدام بدارد. اما قرآني كه با اين لحن خوانده مي‏شود، مايه افتخار است، و با زحمات بسيار در حافظه جاي مي‏گيرد، نبايد محتواي آن در نظر آيد؟ نبايد مشخص شود كه قرآن براي چه چيزهايي اهميت قائل است؟ اين كه قرآن مي‏فرمايد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ8»؛ اگر دست از ربا برنمي‏داريد، با خدا اعلام جنگ كرده‏ايد. قرآن درباره هيچ چيز ديگر چنين تعبيري ندارد. امّا بانك‏هاي كشور اسلامي ما از رباخوارترين بانك‏هاي كشورهاي دنيا به شمار مي‏آيند، همين كشور جمهوري اسلامي كه براي اجراي احكام اسلام به وجود آمد. چرا اين گونه شد؟ مسئولين با دين خدا بازي كردند. اسم ربا را تغيير دادند و گفتند: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا9» بعضي تصور مي‌كنند عنوان كه تغيير كرد حلال مي‏شود.
قرآن درباره اين بازي كردن‏ها با دين به داستان اصحاب سبت اشاره مي‌كند و مي‏فرمايد: عده‏اي از بني‏اسرائيل كنار دريا يا رودخانه‏اي زندگي مي‏كردند و منبع اقتصادي آنها صيد ماهي بود. روز شنبه ماهي‏ها به كنار ساحل مي‏آمدند و غير از روز شنبه نمي‏آمدند: «إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ10». به دستور خداوند براي بني‏اسرائيل در روز شنبه تجارت و كارهاي دنيايي، حرام بود. آن‏ها بايد از صبح روز شنبه به كنيسه مي‏رفتند و مشغول عبادت مي شدند. اگر هم به كنيسه نمي‏رفتند، نبايد آتش روشن كنند، غذا بپزند و تجارت كنند. در حال حاضر نيز يهودي‏ها ارتدكس، حتي در آمريكا و اروپا اين احكام را رعايت مي‏كنند. به هر حال به دستور خداوند روز شنبه نبايد صيدي انجام مي‏شد. عقلاي قوم گفتند: دستور خدا را كه نمي‏شود زيرپا گذاشت، از صيد ماهي هم نمي‏شود صرف نظر كرد؛ روزهاي ديگر هم ماهي‌ها نزديك ساحل نمي‏آيند. بنابراين آن‏ها كنار دريا حوضچه‏هايي ساختند. روزهاي شنبه آب را در اين حوضچه‏ها باز مي‏كردند و ماهي‏ها به همراه آب وارد حوضچه‏ها مي‏شدند و سپس عصر شنبه حوضچه‏ها را مي‏بستند كه ماهي‏ها ديگر بيرون نروند. صبح يكشنبه هم مي‏آمدند و ماهي‏ها را صيد مي‏كردند. اگر من و شما بوديم چه مي‏كرديم؟ بسياري از حيله‏هاي ما در ربا صد مرتبه از اين حيله  بدتر و رسواتر است.
دسته اول، يعني يك عده از مؤمنين به گروهي كه اين عمل را مرتكب شدند، گفتند: با دين خدا بازي نكنيد، اين مقدمه صيد است؛ خداوند مي‏خواهد در روز شنبه شما دنبال مال دنيا نرويد؛ اين امتحان الهي است. دسته دوم اين عمل را انجام دادند و دسته سوم هم مي‏گفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً11»، چرا شما به اينها نصيحت مي‏كنيد، در حالي كه آنان توجه نمي‏كنند. قرآن مي‏فرمايد: عذاب بر اينها نازل شد. گروهي كه مرتكب اين عمل خلاف مي‏شدند و كساني كه ساكت بودند، هر دو مسخ شدند و به صورت ميمون درآمدند. فقط آن دسته‏اي كه نهي از منكر مي‏كردند، به صورت انسان باقي ماندند.
قرآن اين داستان را براي چه مي‏گويد؟ آيا جز اين است كه من و شما از آن عبرت بگيريم و داستان بني‏اسرائيل را تكرار نكنيم؟ با دين خدا بازي نكنيم و ترك امر به معروف و نهي از منكر نكنيم. خدا خويش و قوم هيچ كس نيست. آيا آنها چون بني‏اسرائيل بودند عذاب شدند و چون ما مسلمانيم عذاب نمي‏شويم؟ با دين خدا نمي‏شود بازي كرد. خدا، خداست. احكام خدا در همه جا بايد اجرا شود. در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در جبهه، در روابط بين‌الملل، در حكومت. همه جا مُلك خداست. در همه جا ما بنده‏ايم و او «اللّه» است. اين امر فقط به مسجد و حسينيه اختصاص ندارد. كساني كه با دين خدا بازي كنند، هم در اين دنيا و هم در آخرت رسوا مي‏شوند «يُرَدُّونَ إِلي‏ أَشَدِّ الْعَذابِ12». چنين كساني شايد از چهره موجهي هم برخوردار باشند. چنان‌كه بيشتر كساني كه در دين بناي بدعت‏ها را گذاشتند و مردم را منحرف كردند داراي چهره‏هاي مطلوبي بودند: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ13»«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ14» سرسلسله بدعت‌گذاران، عالمان ديني بودند.
خدا به چهره ما نمي‏نگرد، به دل ما و به رفتار ما نگاه مي‏كند: «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحدٍ قَرابَةً ... مَنْ كانَ لِلَّهِ مُطيعاً فَهُوَ لَنا وَلي وَ مَنْ كانَ لِلَّهِ عاصياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ15». اين روزگار بوته امتحان است. كساني آمدند، امتحان شدند و به شهادت رسيدند و اكنون در جوار انبيا و اولياي خدا هستند. «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ16»«طُوبي‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ17». من و شما نيز بايد مراقب امتحان‏هاي الهي باشيم. همه در معرض امتحانيم. بايد نشان بدهيم در ايمانمان صادقيم و راست مي‏گوييم: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر». بارها به تجربه ديده‏ايم: هروقت مردم صداقت نشان دادند، خدا نيز كمك كرده است. هروقت خواستند با دين خدا بازي كنند، خوار شدند و دنياشان نابود شد و آخرت‏شان صد بدتر.

جایگاه دین در زندگی امروزی:
انقلا بها و جنبش های سیاسی همیشه برای مقابله با  بی عدالتی ظلم و ستم به وجود آمده اند .در ایران تا قبل از ظهور اسلام اگر فردی در طبقه اجتماعی خاصی متولد می شد تا آخر عمر علی رغم داشتن توانایی استعداد و لیاقت نمی توانست از یک سطح اجتماعی به سطحی دیگر آزادانه حرکت کند و حق پیشرفت و ترقی از او گرفته می شد .
با ظهور اسلام و سر دادن شعار برابری و آزادی و شکسته شدن مرزهای طبقاتی ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند. اسلام نقش آگاه کردن توده ها را بر عهده داشت و مردم با گوش سپردن به فرامین اسلام و درک روح آنها  به مبارزه و اصلاح حکومت های زمانه خود می پرداختند .در طول تاریخ معاصر نیز اعتقادات مردم نقش اساسی در شکل گیری نهضت های مختلف داشت از جمله مشروطه یا نهضت جنگل....اما پس از انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی دین در کنار حکومت قرار گرفت و نقش خود را به عنوان منتقد از دست داد.آزادی و امنیت فردی مردم به بهانه حفظ و مصلحت دین و نظام از آنها گرفته می شود و هر انتقادی از حکومت مخالفت با دین تلقی می گردد !! امروزه دین بیشتر تبدیل به ابزاری برای زسیدن به قدرت سیاسی شده است (البته مبارزه با دین هم امتیازات خاص خودش را دارد.)
دانشجویان که باید پل ارتباطی بین روشنفکران ونخبگان با جامعه باشند در بن بست فکری به سر می برند و به پوچ گرایی روی آورده اند و یا  اکثرآ بدون این که به شناخت درستی از دین برسند به مبارزه با آن می پردازند.
در این میان رسالت روشنفکران دینی سنگین تر از گذشته است زیرا بجز آشکار ساختن حقیقت دین و مبارزه با سوءاستفاده از احساسات دینی مردم باید  با دانشجویان و توده مردم ارتباط صحیحی برقرار کنند و تحلیل درستی از دین و دینداری و نقش دین در زندگی امروز ارائه دهند.

نتیجه گیری:
انسان نمی تواند بدون داشتن ایمان زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخشی انجام دهد.انسان بی ایمان به صورت موجودی مرددو سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی ومسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داندپس از اونجایی که اکثریت دانشمندان و اندیشمندان دنیا هم دین را نه تنها تایید کرده اند بلکه در زندگی آن را لازم و ضروری دانسته انددین سبب خوشبختی انسان در هر دو جهان میشود پس دین راهنمایی انسان در زندگی است.


منابع:
1-    http://www.motahari.org/
2-    http://www.maarefsite.com/
3-    http://www.islamic-iict.org
4-    موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی(ره)
5-    پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت الله مصباح یزدی
6-    استاد مطهری،کتاب اسلام و مقتصیان زبان،جلد1
7-    استاد مطهری،ایمان مذهبی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر