۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

نقش جمهوري اسلامي در بيداري جهان اسلام






چکيده
بيداري اسلامي بعنوان يک پديده متاثر از نهضت فکري جمهوري اسلامي در عصر امروز در قالب يک جنبش اجتماعي و سازماني رخ نموده است. اين جريان در عرصه منازعات سياسي و امنيتي علاوه بر اينکه موجوديت و نفوذ خود را به اثبات رسانيده است مي رود تا به قدرت بلامنازع نقش آفرين در سطح جهاني تبديل شود.
نهضتهاي اسلامي و جريانهاي فعال متاثر از متن مردم جوامع اسلامي، شعائر و شعارهاي انقلابي ايران مانند جهاد، شهادت و ايثار را به عنوان اصول اساسي مبارزاتي خود پذيرفتند. پديده انقلاب اسلامي پس از چند سده به شکل عملي و عيني، اسلام و جوامع اسلامي را از انزوا و سکون خارج کرد و  مردم مسلمان منطقه را نسبت به حق و حقوق و توانايي هاي خود آگاه کرد و  طلسم شکست ناپذير بودن غول استبداد و اختاپوس استعمار و امپرياليسم را ابطال نمود و اين مساله خود«جسارت و اعتماد به نفس» را به ملتهاي مسلمان بازگرداند.
امروز امواج بيداري اسلامي به سرعت در حال پيشرفت در سراسر جهان بوده و ارزشهاي اسلامي در حال احيا مي باشند. موج بيداري اسلامي باعث شکست سياستهاي استعماري شده است و دشمنان سعي دارند تا با اين موج عظيم که در سراسر دنيا فراگير شده از هر راهي با بکار بستن حربه هاي گوناگون مقابله کنند.
جمهوري اسلامي در جهت دادن به بيداري و احياي تفکر اسلامي نقش هدايت کننده را ايفا نموده و ضمن مقابله با حرکتهاي انحرافي در جهت وحدت اسلامي و حمايت از نهضت هاي اصيل اسلامي گامهاي موثري را برداشته است.

واژه گان کليدي
بيداري اسلامي ، خيزش اسلامي، انقلاب اسلامي،جهان اسلام

مقدمه
بيداري اسلامي مقوله اي است که همزمان با تهاجم همه جانبه غرب در جهان اسلام وعصر استعمار، شروع شد و از آغاز تا عصر حضرت  امام خميني(ره) مراحل گوناگوني را پيمود. اين حرکت که مشخصا با انديشه هاي کساني چون سيد جمال الدين اسدآبادي شروع شده بود، همواره در ميان حلقه هاي محدود و معين تبارز يافت و هيچگاه نتوانست به مثابه يک گفتمان مسلط عمل کند. حتي در زماني که اين جريان توسط کساني چون حسن البنا وسيد قطب در مصر، ابعاد گسترده تري يافت، بازهم نتوانست وارد زندگي همه توده هاي مسلمان شود و طرحي نو  دراندازد.
حضرت امام خميني (ره) براي نخستين بار توانست گفتمان بيداري اسلامي را تبديل به «عمل سياسي » کرده و نه تنها آن را وارد حوزه عمل همه توده هاي مسلمان، بلکه وارد خاطر جمعي همه مستضعفان جهان کند. عجين نمودن حافظه جمعي با گفتمان بيداري اسلامي که از ضمير روشن و آگاه و نفَس مسيحايي حضرت امام(ره) سرچشمه مي گرفت، توانست در مدتي بسيار کم دستاوردهاي کلاني براي جامعه اسلامي وجامعه بشري به بار آورد. نخستين ومهم ترين دست آورد آن بود که گفتمان بيداري اسلامي از يک خرده گفتمان تبديل به گفتمان مسلط شد.
اين حرکت اما، هيچ گاه به آساني صورت نگرفت، بلکه گفتمان هاي مزاحم ورقيب، همواره درپي تنگ کردن عرصه براي آن بوده اند. گفتمان بيداري که به وسيله حضرت امام مهندسي شده بود، يک جريان مقطعي نبود، بلکه يک حرکت تاريخي بود که در طول تاريخ ادامه خواهد داشت و جاودانه خواهد ماند، به همين خاطر اين گفتمان، همواره مستلزم بازخواني وبازيابي است. مقاله حاضر در پي آن است که اين پويش تاريخي را بازخواني کند و نقش محوري امام خميني در آن و نيز جريان هاي معارض ورقيب را ياد آور شود. باشد که همگان همدلي وهمراهي با اين حرکت عظيم را از ياد نبريم.
نقش انقلاب اسلامي در ظهور بيداري اسلامي
جمهوري اسلامي ايران بعنوان کشوري آزاد و مستقل و به دليل موقعيت ژئوپليتيک و ژئواستراتژيک همواره در تحولات بين المللي تاثيرگذار بوده است. ايران توانسته در زمينه هاي تاثيرگذار فکري، صدور تفکر مقاومت و مبارزه با استعمار، امپرياليزم، استبداد و خودکامگي در عرصه هاي مختلف نقش آفريني نمايد.
جريان مشروطه، ملي  شدن  صنعت  نفت و نهضت 15 خرداد 42  از  نمونه هاي  بارز  و  تاريخي نقش هدايتگري ايران است.  در اين مقاطع حساس و تاثيرگذار،  جدايي از  سياستهاي  دولت  و  حاکمان  بود  که  از  ناحيه  علماي  دين  و روشنفکران مذهبي مديريت مي شد. چرا که  در اين مقاطع خصوصا در عصر پهلوي دولت بيشتر از بيرون(مدل آتاتورک در ترکيه) الگو مي گرفت. به همين جهت تاثيرگذاري در اين دوره تاريخي محدود به منطقه و بخصوص کشورهاي اسلامي بود.
بيداري اسلامي بعنوان يک پديده متاثر از نهضت فکري جمهوري اسلامي در عصر امروز در قالب يک جنبش اجتماعي و سازماني رخ نموده است. اين جريان در عرصه منازعات سياسي و امنيتي علاوه بر اينکه موجوديت و نفوذ خود را به اثبات رسانيده است مي رود تا به قدرت بلامنازع نقش آفرين در سطح جهاني تبديل شود.
بدون ترديد انقلاب اسلامي عامل عمده بيداري اسلامي است و نقش ويژه اي در روند بيداري ملل مسلمان ايفا کرده است. پديده انقلاب اسلامي پس از چند سده به شکل عملي و عيني، اسلام و جوامع اسلامي را از انزوا و سکون خارج کرد و انرژي آزاد شده از آن به عنوان موتور محرکه همه تحرکات و خيزش جريان ها و جنبش هاي اسلامي از يکسو مردم مسلمان منطقه را نسبت به حق و حقوق و توانايي هاي خود آگاه کرد و از سوي ديگر طلسم شکست ناپذير بودن غول استبداد و اختاپوس استعمار و امپرياليسم را ابطال کرد و اين مساله خود«جسارت و اعتماد به نفس» را به ملتهاي مسلمان بازگرداند. در چنين وضعيتي بود که به تعبير اقبال لاهوري تهران قرارگاه مسلمانان شد و جمهوري اسلامي در فرآيند ظهور، توسعه و تثبيت خود در داخل به عامل منحصربه فردي در احيا، پايداري و توسعه بيداري اسلامي و در شرايط کنوني به مرکز سازماندهي تمدن نوين اسلامي تبديل شد.
نهضتهاي اسلامي و جريانهاي فعال متاثر از متن مردم جوامع اسلامي، شعائر و شعارهاي انقلابي ايران مانند جهاد، شهادت و ايثار را به عنوان اصول اساسي مبارزاتي خود پذيرفتند. شعارهاي لاشرقيه و لا غربيه، الله اکبر، هيهات منا الذله، الموت لآمريکا و اسرائيل و ساير شعارهاي با صبغه مذهبي از جمله شعارهاي صادراتي انقلاب اسلامي است که جنبش ها و جريان ها در تحرکات و راهپيمايي هاي خود همواره به آن تکيه مي کنند.
اين مضامين  که  خود  هر يک  محتوايي  به  فراخي  يک  مدل  و الگوي سياسي  و مقاومتي در  برخورد  با  رخدادها و عوامل آن دارد در ميان نسل  جوان  مسلمان  نيز  خصوصا  رسوخ  پيدا  کرده  و  تاثير مثبت  و کارآمدي  خود  را  به اثبات رسانيده است.
حدود بيش از 3 دهه است که گروههاي منسجم و سازمان يافته کوچک و بزرگ تحت عنوان جنبش هاي اسلامي با استناد و با اعتقاد به اسلام در سطح محلي، ملي، منطقه اي و بين المللي ظاهر شده اند. اين جنبش ها که از حمايت توده جوامع خود نيز بهره مند هستند به شدت در کانون توجه کشورهاي ديگر قرار گرفته اند.
بيداري اسلامي به عنوان يک آگاهي جمعي با تکيه بر اراده عمومي و متاثر از اسلام اصيل تحت مديريت جمهوري اسلامي ايران در شرايط کنوني تبديل به رفتار سياسي شده و در شکل يک ايده سياسي سامان داده شده است. تئوريزه شدن اين نهضت فکري مرحله فرموليته اي را پشت سر گذاشته و به عنوان يک مدل سياسي رخ نموده است. وضعيت معادلات منطقه اي در حرکت رو به جلوي خود همسو با منافع و مصالح اسلام و جنبش هاي اسلامي و کاملا در تضاد با برنامه ها و آرمانهاي غرب در حال رقم خوردن است.
اين مساله خود باعث تغيير موازنه قدرت به نفع جنبش هاي شيعه با پشتوانه فرهنگي انقلاب اسلامي است. جبهه بندي فکري جديدي ميان جريان هاي اصيل اسلامي با آمريکا و جريان هاي وابسته با آن تشکيل شده و  جهان اسلام با غرب در مرحله اي سرنوشت ساز که نياز به درايت و مديريت هوشمندانه اي دارد قرار گرفته است.
 غرب در نقطه اوج منحني رشد خود دوران افول را آغاز کرده و در موضع انفعالي قرار دارد. اما نهضت بيداري جمهوري اسلامي د رآغاز  خيزش انقلابي به سرعت حرکت تکاملي را تجربه مي کند. حرکتي که هر چه به پيش مي رود به چشم انداز آرماني خود نزديک مي شود و با اعتماد به نفس تمام در حال ويران سازي بنيادهاي سياسي و حقوقي غرب در منطقه است.
موج بيداري اسلامي
امروز امواج بيداري اسلامي به سرعت در حال پيشرفت در سراسر جهان بوده و ارزشهاي اسلامي در حال احيا مي باشند. موج بيداري اسلامي باعث شکست سياستهاي استعماري شده است و دشمنان سعي دارند تا با اين موج عظيم که در سراسر دنيا فراگير شده از هر راهي با بکار بستن حربه هاي گوناگون مقابله کنند.
در حقيقت بيداري اسلامي به مفهوم احياگري اسلامي است که با آن استقلال، عدالت و همه آموزه ها و ارزش هاي متعالي الهي زنده مي شود.
با شکست مکاتب مادي گرا و ارزش هاي مادي رايج، جهان اسلام شاهد حرکتي فراگير است و در اين شرايط دشمنان در صدد ايجاد اختلاف و تفرقه براي مقابله با اين بيداري و حرکت هستند.
با توجه به پيشرفت روزافزون اسلام و گسترش و ترويج موج بيداري اسلامي در جهان، دشمنان مسلمانان از جمله آمريکا در تلاشند تا با افزايش فشارهاي سياسي، نظامي و اقتصادي بر آنها و همچنين تجزيه کشورهاي اسلامي، تحميل جنگ و از بين بردن حکومتهاي مردمي از اين پيشرفتها جلوگيري کنند.
امروز آمريکا  بيش از هر زمان ديگري خطر گسترش بيداري اسلامي را درک کرده و با ايجاد موانع بزرگ در اين راه، جنبش بيداري اسلامي را با چالشهاي جدي مواجه مي نمايد. لذا با ارائه طرح خاورميانه بزرگ که تئوريسين هاي صهيونيست طراح آن مي باشند در صدد استحاله جوانان کشورهاي اسلامي و در حقيقت در پي قطعه قطعه کردن جهان اسلام هستند تا بتوانند راحت تر آن را ببلعند.
شکل گيري اتحاديه اروپا  بر اساس منافع مشترک و دغدغه ها و نگراني هاي مشترک اين کشورها است. دولتها و ملتهاي جهان اسلام نيز بايد بر اساس اعتقاد مشترک و دشمن مشترک  با يکديگر متحد شوند.
بيداري شرط لازم براي موفقيت
بيداري شرط اوليه موفقيت است ولي تنها و آخرين شرط نيست. موقعي که بيدار مي شويم اگر دستور روز نداشته باشيم ممکن است دوباره به خواب برويم. بنابراين دو چيز لازم است:
اول اينکه دستور روز چه باشد؟ کدام کار اولويت دارد و ابتدا بايد آنرا انجام دهيم؟ آيا مساله فلسطين؟ يا تغيير الگوي احزاب در کشورهاي اسلامي؟ دوم اينکه ما بايد از قدرت خود استفاده کنيم و قدر اين قدرت را نيز بدانيم.  البته داشتن قدرت نيز به تنهايي کافي نيست بطوريکه اگر کار و برنامه ريزي نکنيم و بر قدرت خود مديريت نداشته باشيم و اگر ندانيم که از اين قدرت چگونه استفاده کنيم دوباره به خواب خواهيم رفت.
اگر ما جهاني سازي يعني روند جهاني کردن دنياي غرب و غربي کردن دنيا را يک خطر بالفعل مي دانيم متقابلا براي جهاني سازي آرمانها در اسلام چه کرده و چه خواهيم کرد؟ جهان شمولي خود ما از چه نوع است؟ الگوي اسلامي ما چيست؟ تشکل سياسي ما چقدر با غرب فرق دارد؟
پس مسلمانان براي اينکه بتوانند در عرصه جهاني حضور فعال داشته باشند و با  تکيه بر توانمنديهاي موجود نقش تعيين کننده اي در تعيين خط و مشي جهاني ايفا نمايند بايستي از خواب غفلت بيدار شده و با کنار زدن قدرتهاي پوشالي و نقش بر آب کردن نقشه هاي استعماري آنها زمينه هاي تحقق آرمانهاي اسلامي را در سطح جهاني فراهم آورند.
قرن حاضر قرن بيداري جهان اسلام است
پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) سرآغاز تحولات نوين در جهان اسلام بوده  و اين خود نويدبخش اين مهم مي باشد که قرن حاضر قرن بيداري جهان اسلام است . به برکت قيام حضرت امام خميني(ره) و پيروزي انقلاب اسلامي  بود که مسلمانان در اقصي نقاط جهان به اين باور دست يافتند که  دوران تسليم و خودباختگي عالم اسلام در برابر غرب به پايان رسيده و افق فراروي جهان اسلام بسيار روشن و اميدوار کننده است.
بيداري‌ اسلامي گرچه‌ ادواري‌ را پشت‌ سر نهاده‌ اما امروز دور جديدي‌ از اين جنبش‌ در سراسر جهان‌ به‌چشم‌ مي‌خورد.
تحولات افغانستان، عراق، لبنان و وقايع اخير فلسطين اشغالي همه حکايت از بيداري عالم اسلام دارد. کشورهاي اسلامي بايستي ضمن هوشياري بيش از پيش با تقويت اتحاد و همبستگي ميان خود استقلال جهان اسلام را در برابر غرب حفظ کنند.
با گسترش روح بيداري اسلامي در اقصي نقاط جهان، در لبنان ملتي که در محروميت نگه داشته شده بودند عده اي جوان با ايمان اسرائيل را به زانو درآوردند و بدون دادن کوچکترين امتيازي آنها را وادار به فرار کردند. در افغانستان که معروف به گورستان امپراطوري هاست، بعد از آنکه دولتهاي انگليس و روسيه را به زانو درآورده اينک مي رود تا امپراطوري آمريکا را هم به زانو درآورد.
در ترکيه، الجزاير و ساير کشورهاي اسلامي تنها بانگي که امروز بلند مي شود نداي اسلام است. در فلسطين اشغالي نيز انتفاضه امان را از صهيونيزم و امپرياليزم گرفته و اگر آمريکا امروز به فکر اشغال عراق است در واقع براي ضربه زدن به اين بيداري و آگاهي است که مسلمانان پيدا کرده اند.
مسلمانان بيدار شده اند  و بر پايه  سه  اصل  مهم  کار  خويش  را  آغاز  نموده اند:  يکي  «بازگشت به اسلام ناب»  که  در  صدر  اسلام  توانست  بر  قدرتهاي بزرگ آن  زمان غلبه  کند ، دوم « وحدت جهان اسلام»  است  که  امپرياليزم  و  استعمار،  ساليان  دراز  سعي  مي کردند  با  تکيه  بر اصل  تفرقه  بينداز  و  حکومت  کن  بين  فرقه هاي  مختلف  اسلامي فاصله  بيشتر  بيندازند  و  سومين  اصل  اين  بيداري «استکبار ستيزي»  و  مقابله  با  کفر  و  الحاد  و  طاغوت  و طاغوتيان زمان است.
جهان اسلام به موج جديد بيداري نيازمند است
در صدر اسلام پس از اينکه اسلام با تکيه بر قدرت معنوي و نفوذ در دلها و قدرت نظامي، قدرتهاي ‌ بزرگ‌ روم و ساسانيان را شکست‌ داد و به‌ سرعت‌ گسترش‌ پيدا کرد ديري‌ نپاييد که‌ بخش‌ عظيمي‌ از دنياي‌ متمدن‌ آن‌ زمان‌ را در اختيار گرفت‌. علاوه‌ بر آن‌ دنياي‌ فکر و انديشه‌ اسلامي نيز ‌ به‌ موازات‌ قدرت‌ نظامي‌ و اقتصادي‌ در جهان‌ اسلام‌ گسترش‌ پيدا کرد و اين‌ زماني‌ بود که‌ اروپاي‌ متمدن‌ آن‌ دوران، دوران‌ افول‌ خود را طي‌ مي‌کرد. زماني‌ که‌ تمدن‌ اسلامي‌ در اوج‌ شهرت‌ و معروفيت‌ خود قرار گرفت‌ تمدن‌ غرب‌ در خواب‌ فرو رفت‌ به‌ طرزي‌ که‌ امروزه‌ غربي‌ها از آن‌ دوران‌ به‌ نام‌ «عصر تاريکي» در غرب، ياد مي‌کنند زيرا در برابر اسلام، آنان‌ چيزي‌ براي‌ ارائه‌ کردن‌ به‌ جهان‌ بشريت‌ نداشتند. جنگ‌هاي‌ صليبي‌ در حقيقت، پاتکي‌ بود که‌ غرب‌ به‌ جهان‌ اسلام‌ وارد آورد و اگر چه‌ در طول‌ دو قرن‌ نتوانست‌ آنچه‌ را مي‌خواست‌ از نظر نظامي‌ به‌ دست‌ بياورد ولي‌ توانست‌ خود را با فرهنگ‌ و ادبيات‌ و پيشرفت‌هاي‌ فکري‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ تدريج‌ آشنا بکند و اين‌ خود زمينه‌اي‌ براي‌ بيداري‌ غرب‌ شد. دوره‌ رنسانس‌ براي‌ غرب، درحقيقت، پشت‌ سرگذاشتن‌ عصر تاريکي‌ و آغاز دوره‌اي‌ بود که‌ به‌ آن‌ «عصر روشنايي» مي‌گويند.
و بدين‌ ترتيب‌ تحت‌ تأثير جهان‌ اسلام، غربي‌ها بتدريج‌ توانستند پيشرفت‌هاي‌ شگفتي‌ را به‌ وجود آورند و قرون‌ 17 و 18 و 19 دوران‌ شکوفايي جهان‌ غرب‌ بود و در اين‌ دوران‌ است‌ که‌ متاسفانه‌ جهان‌ اسلام، تحت‌ تاثير دو عامل‌ به‌ خواب‌ فرو رفت: يکي‌ استعمار و استثماري‌ بود که‌ غرب‌ در اين‌ منطقه‌ مهم‌ جغرافيايي‌ و فکري‌ انجام‌ داد و دوم‌ استبداد و انحرافاتي‌ بود که‌ حکام‌ مسلمان‌ در اين‌ دوران داشتند و راه انحراف از افکار و انديشه هاي ناب اسلامي را طي کردند.
ظرفيت تمدن سازي انقلاب اسلامي
آنچه واکنش غرب عليه ايران را برانگيخته، ظرفيت تمدن سازي انقلاب اسلامي و خيزش مجدد فرهنگ و تمدن اسلامي برگرفته از روح انقلاب در سطح جهان است. خصوصا آنکه خيزش اسلامي از نقاط مختلف جهان اسلام نيز فراتر رفته و روح بيداري اسلامي از آسيا گرفته تا آفريقا و آمريکاي لاتين را نيز درنورديده است.
انقلاب اسلامي  بعنوان  پديده اي  که  بر  بنياد  ارزش هاي  دين  با  تکيه  بر  روش ها  و  شيوه هاي  نوين  دموکراسي  شکل  گرفت  و  الگوي  جديد  از  مقاومت  و  مبارزه  با  استعمار  و  استبداد  را  به  نمايش  گذاشت  الگوي  جديدي  از  مديريت  در  عرصه  قدرت،  سياست  و  حاکميت  را  متجلي  و  شکل  نويني  از  تاثيرگذاري  و  متفاوت  از  کارکرد تاريخي  مزبور  را  بنا  نهاد  و  نوع  جديدي  از  احياگري  و  بيداري  فکري  را  سامان  داد  و  هدايت کرد.
جمهوري اسلامي براي اولين بار اصطلاح « امت اسلامي» بعنوان يک مفهوم انقلابي را وارد ادبيات سياسي جهان کرد. در همين چارچوب تفکر منطقه گرايي به شکل نوين را در دستور کار قرار داد و فرآيند تبديل شدن به يک قدرت هژمون را پيشه کرد که امروز پس از 3 دهه تلاش و بالندگي توانسته است بعنوان الگوي منطقه جايگاه خود را تعريف کند. الگويي که با وجود هژمون هاي برون زا و مداخله گر مزاحم توانست به تقويت موقعيت و توسعه نفوذ خود ادامه دهد و حوزه نفوذ منطقه اي خود را به حوزه جهاني اسلام ارتقا دهد.
ايران در شرايط فعلي نظم نويني را نويد مي دهد که بنيادهاي معادلات سياسي و امنيتي موجود را در اشکال نرم و سخت با چالشهاي جدي و بي سابقه مواجه کرده است.
آرمان انقلاب اسلامي: هويت‌يابي و بيداري جهان اسلام
تاريخ گواه است که حركت ايرانيان در طول تاريخ هميشه همراه با تفكر و تأمل بوده و در صحنه جهاني حضوري آگاهانه داشته اند. بخش‌هايي از تاريخ ايران  به خوبي نشان مي‌دهد  که ايرانيان در ادوار مختلف در عرصه‌‌هاي گوناگون سرآمد بودند و  صراط‌ ‌ها  و  راههاي جديدي را نيز براي بشر نشان داده‌اند.
قبل از اسلام دنيا در دست 2 امپراطوري روم و ساساني بود و اين 2 قطب قدرتمند براي دنيا تعيين تكليف مي‌كردند.
در دوران پس از اسلام ايرانيان كه يكتاپرست بودند و به فنون اداره كشور آشنايي داشتند و از تمدن غني نيز برخوردار بودند در مواجهه  تفكر اسلامي با آغوش  باز پذيراي آن  شدند  كه  حاكي از پختگي در نهان آنها  بود. ايرانيان تفكر اسلامي را  مطابق  فطرت خود يافتند و  اين  مسئله در كنار برخي  بي‌عدالتي‌ها  و  مسائل اجتماعي سبب  شد روح  بلند اين  ملت  به  سادگي انديشه اسلامي را  بپذيرد  و  هضم  كند و تمدني آراسته با تفكر اسلامي را ايجاد نمايد. تمدن اسلامي در دوران حيات اجتماعي ايرانيان و در زمان علو انديشه و فرهنگ اسلامي در اين سرزمين باروري گسترده اي در زمينه‌هاي مختلف يافت در حالي که در اين برهه  شاهد نوعي سكوت در علم و انديشه غربي از قرن ششم تا دهم ميلادي بوديم.
در طول دو قرن دنياي اروپا تحت تأثير متفكران اسلامي همچون ابن‌سينا و ابن‌عربي قرار گرفت و نحله‌هاي مختلفي متأثر از اين شخصيت‌هاي بزرگ ايجاد شد و تمدن اسلامي فروغ خود را در ساحت غرب گستراند و به مرور زمان آنها نيز در سايه انديشه‌هاي عالمان اسلامي به رشد علمي دست يافتند اما در بلاد اسلامي به دلايل مختلف داخلي و خارجي حركت بالنده دچار فرود شد و نتوانست مسير خود را ادامه دهد.
 تمدن اسلامي تا آنجا از استحكام برخوردار بود كه حتي افرادي چون مغول‌ها كه توحش داشتند و به سرزمين ما حمله كردند تحت تعاليم برخي علماي ديني همچون خواجه نصير‌الدين طوسي دچار تحول فكري شدند و از آبشخور اين انديشه با صلابت نوشيدند. يكي ديگر از دوران ستايش‌برانگيز در تمدن اسلامي  ايران عهد صفويه است که البته  اين دوران را نيز نمي‌توان بي‌اشكال دانست. در عصر صفويه چند اقدام مهم همچون ايجاد وحدت ملي در راستاي دستيابي به ايران بزرگ و جمع‌آوري منابع اسلامي و اشاعه فرهنگ اهل بيت صورت گرفت كه به دوره‌اي ممتاز در تاريخ ما بدل شد که امروز نيز همان مسير پيموده مي‌شود.
پس از عصر صفويه بار ديگر به دلايل داخلي و خارجي و شكل‌گيري تفكر استعماري در صحنه بين‌المللي تمدن اسلامي دچار ركود شد اما جنبش مشروطه علامت خوبي بود كه جرقه بيداري فكري را زد . علماي ديني علمدار اين تفكر بزرگ بودند كه شرايط را تغيير مي‌داد، اما جنبش مشروطه نيز در سايه تغيير شرايط رنگ باخت و به دليل برخي تلاش‌هاي بيروني و فعاليت‌هاي جريان غرب‌زده داخلي راه به بيراهه برد و همه تلاش‌هاي مصلحان اجتماعي و بزرگان ديني در اين وادي بي‌دوام شد و کشور ما دچار ديكتاتوري سياه گرديد. پيروزي انقلاب اسلامي مقطع شكوهمند ديگري از تاريخ ايران است كه بسياري از وجوه ناقص ادوار قبل را در حركتي تكاملي شكل جديدي بخشيد و امام خميني (ره) ‌به جاي ايجاد امپراطوري به سبك گذشتگان سرزمين‌ها و قلب‌ها را به يكديگر متصل كرد.
 امروز شاهد ثمرات الهام‌بخش انقلاب اسلامي در تمامي نقاط دنيا هستيم اما برخي كشورهاي بهانه‌جو كه در ميان آنها حتي كشورهاي اسلامي نيز قرار دارند با جهل نسبت به ماهيت انقلاب اسلامي مدعي هستند كه ايران بار ديگر دنبال امپراطوري است در حالي كه انقلاب اسلامي به دنبال هويت‌يابي و بيداري جهان اسلام  بوده و هيچ گاه در انديشه گسترش سرزمين و امپراطوري نبوده است. مهم‌ترين مسئله انقلاب اسلامي بازگشت به هويت خويش بود و در سايه اين نگرش استقلال در عرصه‌هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي شكل گرفت و موجي از افكار جديد ايجاد شد.
 از بدو پيروزي انقلاب اسلامي توجه به خودباوري و ايستادگي بر توانايي خود تحت رهبري داهيانه حضرت امام خميني (ره) و حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در درون جامعه ما سرايت كرد و اگر ايران امروز صاحب دانش و فناوري بويژه فناوري‌هاي نوين مانند فناوري هوا و فضا و فناوري نانو است اين همه منوط به روح بيداري اسلامي و انقلابي در ملت ايران است.
امام خميني (ره) و گفتمان بيداري اسلامي
حضرت امام خميني(ره)، چه تاثيري بر سرنوشت جريان بيداري اسلامي در جهان داشته است؟ چگونه و با کمک چه عواملي حضرت امام توانست بيداري اسلامي را به يک گفتمان مسلط تبديل کند؟ برونداد هاي بيداري اسلامي چه بوده است و گفتمان هاي رقيب چه چيزهايي بوده اند؟
اگر بخواهيم جايگاه حضرت امام را در بيداري اسلامي بهتر درک وفهم کنيم، بايد از روشهاي متداول در علوم انساني کمک بگيريم. امروزه مساله روش در مطالعات و پژوهشهاي علوم انساني به مثابه جعبه ابزار شناخت عمل مي کند و به همان ميزان مهم است.
يکي از روشهايي که بسيار بر سر زبانها است و تاکنون بارها از سوي محققان مسلمان براي فهم پديده هاي سياسي، مخصوصا انقلاب اسلامي و انديشه هاي بزرگ معمار اين انقلاب، حضرت امام خميني(ره)، به کار گرفته شده است، روش «تحليل گفتماني» است.
مثلا مواضع سخت امام در برابر گروه هاي چپ ومنحرف و اصطلاحاتي چون اسلام آمريکايي، شيطان بزرگ، مرفهان بي درد، متحجران ، مستضفعان و پابرهنگان و... وهمچنين تشکيل نهادهاي انقلابي و حمايت از قيام هاي مسلحانه در سراسر جهان اسلام، از سوي ايشان، در يک فرآيند قابل تحليل است که همان گفتمان بيداري اسلامي است.
در مورد گفتمان بيداري اسلامي مفهوم ضديت و غيريت سازي بسيار واضح و شفاف است. جهان استکبار به عنوان مهم ترين دشمن بيداري اسلامي مسبب همه گرفتاريهاي جهان اسلام و مسلمانان شناخته مي شود. بعد از آن جريان هاي ريز و درشت برآمده از اراده خارجي و امپرياليسم قرار دارند که حضرت امام هيچگاه در برابر هيچيک از آنها کوتاه نيامد و همواره بر خطر آنها تاکيد مي کرد.
 اين نکته در مورد گفتمان بيداري اسلامي به رهبري حضرت امام به اين معنا مي تواند باشد که ايشان آگاهانه به اين مساله پي برد که بيداري اسلامي بدون عمل سياسي امکان پذير نيست وعمل سياسي  نيز بدون تاسيس يک حکومت صد در صد اسلامي ممکن نيست.
 لذا حضرت امام خميني(ره)براي نخستين بار براي تاسيس يک حکومت اسلامي به معناي خاص و ويژه اقدام کرد وموفق هم شد. اگر ايشان دست به اين اقدام نمي زدند شايد هيچگاه شاهد تسلط گفتمان بيداري اسلامي بر ديگر گفتمانها نبوديم.
آسيب شناسي نهضت بيداري اسلام
اين‌ خودآگاهي‌ و احساسي‌ که‌ آن‌را «بيداري‌ ديني» بمفهوم‌ جديد مي‌ناميم‌ پيام‌ واحدي‌ به‌ تاريخ، مخابره‌ مي‌کند و مضمون‌ آن‌ اين‌ است‌ که: «ما دوباره‌ برگشتيم‌ و نوبتي‌ هم‌ که‌ باشد نوبت‌ ماست.» شايد حدود يک‌ قرن‌ قبل، اين‌ عزم‌ بيداري‌ در گروه‌هاي‌ کوچکي‌ از نخبگان‌ جهان‌ اسلام، به‌ وجود آمده‌ بود ولي‌ امروز در سطح‌ امت‌ اسلام، گسترش‌ پيدا کرده‌ است.
جوهر اصلي‌ اين‌ بيداري، آن‌ است‌ که‌ به‌تدريج‌ امت‌ اسلام‌ متوجه‌ مي‌شوند که‌ از اسلام، فاصله‌ گرفته‌اند و جوامع‌ اسلامي‌ اگر دچار انحطاط‌ اخلاقي‌ شده‌اند، اگر زير بار عقب‌ماندگي‌ اقتصادي‌ و علمي، در دنيا تحقير مي‌شوند، اگر دچار تفرقه‌ و تجزيه‌ شده‌اند، اگر به‌راحتي‌ مورد تهاجم‌ اشغالگران‌ قرار مي‌گيرند و استعمار مي‌شوند و منابع آنها‌ به‌ غارت‌ مي‌رود، در همة‌ اين‌ انحطاط‌ها خود مسلمين‌ هم‌ شريک‌ جرم‌ هستند و مقصرند.
توجه‌ به‌ کوتاهي‌ها و مسئوليتِ‌ خود، نقطه‌ شروع‌ بيداري‌ اسلامي‌ است‌ چون‌ خوي‌ تجاوز‌ هميشه‌ عليه‌ مسلمين‌ وجود داشته است، نخبگان‌ جهان‌ اسلام‌ کم‌کم‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌اند که‌ گويا در چند قرن‌ اخير ما به‌تدريج، هم‌ از عقلانيت‌ اسلامي‌ و هم‌ از ارزش‌هاي‌ اخلاقي‌ اسلام، و هم‌ از قوانين‌ الهي‌ با فهم‌ اجتهادي‌ فاصله‌ گرفتيم‌ و دور شده‌ايم.
اين‌ احساس‌ و خودآگاهي، ترکيبي‌ از دو حالت‌ «شرمندگي» و «عزم‌ بازگشت» است. يکي، «شرمندگي» در برابر عزتي‌ که‌ خداوند به‌ مؤ‌منين، وعده‌ داده‌ و امروز مسلمين، در برابر سابقة‌ فخر و عزت‌ گذشتة‌ امت‌ در صدر اسلام‌ فاقد آن هستند و دوم، ترکيب‌ اين‌ شرمندگي‌ با «ميل‌ بيداري» و «عزم‌ بازگشت‌ به‌ اسلام» است‌ که‌ در صد سال‌ گذشته، بتدريج‌ در حلقه‌هاي‌ خواص‌ و سپس‌ در دو دهة‌ اخير به‌ برکت‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ طرز بسيار انفجاري‌ و عظيم‌ در کل‌ جهان‌ اسلام، تعميم‌ يافت‌ و از حلقة‌ خواص‌ به‌ متن‌ جهان‌ اسلامي‌ توسعه‌ پيدا کرد.
اين‌ يک‌ نوع، «توبة‌ اجتماعي» است. يقينا سي‌ سال‌ پيش، مفاهيمي‌ مثل‌ «عدم‌ جدايي‌ دين‌ از سياست»، «ضرورت‌ جهاد اسلامي»، مفهوم‌ «شهادت» يا «عمليات‌ استشهادي»، مفهوم‌ «وحدت‌ امت‌ اسلام‌ و شيعه‌ و سني‌ و همه‌ فرقه‌هاي‌ اسلامي»، «تشکيل‌ اتحاديه‌هاي‌ اسلامي» در سراسر جهان‌ در حوزه‌هاي‌ فرهنگي، اقتصادي، سياسي‌ و نظامي، مفهوم‌ «امکان‌ نجات‌ مستضعفين‌ عالم»، مفهوم‌ «تشکيل‌ حکومت‌ اسلامي» يا بازگشت‌ به‌ «حضاره‌ و تمدن‌ اسلامي» در سطح‌ افکار عمومي‌ جهان‌ اسلام، مطرح‌ نبوده‌ است‌ بلکه‌ حد‌اکثر در سطح‌ خواص‌ و روشنفکران‌ ديني‌ و بخشي‌ از حلقه‌هاي‌ خاص‌ وجود داشت‌ که‌ آنهم‌ توأم‌ با عدم‌ تفاهم‌ بر سر حتي‌ همين‌ مفاهيم‌ بوده ولي‌ امروز اينها همه، پرچم‌هائي‌ شده‌اند که‌ در بيشتر کشورهاي‌ اسلامي‌ حتي‌ کشورهايي‌ که‌ مسلمين، اقليت‌ هستند برافراشته‌ شده‌ و اين‌ مفاهيم‌ کاملاً‌ برجسته‌ شده‌اند. اگر بخواهيم‌ اين‌ خودآگاهي‌ جديد و اين‌ بيداري‌ اسلامي‌ را در يک‌ عبارت، جمع‌بندي‌ کنيم، مي‌گوييم‌ معنا و پيامش‌ اين‌ است‌ که‌ به‌ اسلام‌ با همه‌ جامعيت‌ آن‌ و با همه‌ ابعادش‌ بازگرديم. و وقتي‌ از کلمة‌ «بازگشت»، استفاده‌ مي‌کنيم‌ مراد، سير معکوس‌ تاريخي‌ نيست. نبايد از بازگشت، بازگشت‌ به‌ گذشته‌ و سير قهقرايي‌ تصور بشود بلکه‌ مفهوم‌ و منظور، «بازگشت‌ به‌ اسلام» و توبه‌اي‌ تاريخي‌ و يک‌ جبران‌ اجتماعي‌ است‌ يعني‌ امت‌ اسلام‌ به‌ فاصله‌ عظيمي‌ که‌ در عقيده، اخلاق‌ و عمل‌ اجتماعي‌ از مفاهيم‌ و ارزش‌هاي‌ اسلامي‌ گرفتند توجه کنند و براي‌ جبران‌ کوتاهي‌هاي‌ چند قرن‌ اخير، تلاش‌ داشته باشند. هدف‌ از اين‌ بازگشت، ساختن‌ يک‌ تمدن‌ جديد اسلامي‌ است‌ براساس‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ و با استفاده‌ از همه‌ تجربه‌هاي‌ مباح‌ بشري‌ تا آنجا که‌ در خدمت‌ اهداف‌ و احکام‌ اسلام‌ قرار گيرد و اين‌ البته‌ بدون‌ اجتهاد و بدون‌ يک‌ هاضمة‌ قوي‌ اسلامي‌ براي‌ درک، تجزيه‌ و تحليل‌ و رد‌ و قبول‌ مفاهيمي‌ که‌ در دنيا جاري‌ است‌ و تمدني‌ که‌ در دنيا حاکم‌ و مسلط‌ است‌ امکان‌ ندارد.
نهضت‌ بيداري‌ اسلامي که انقلاب ما منادي آن است‌ هدفش‌ تشکيل‌ يک‌ تمدن‌ محمدي‌ جهاني‌ است‌ که‌ در آن، عقلانيت‌ با معنويت، قدرت‌ با اخلاق، دانش‌ با ارزش، علم‌ با عمل، جمع‌ شود يعني‌ خلاقيت‌ درعين‌ اصول‌گرايي‌ باشد و اصول‌گرايي‌ هم‌ با تحجر، و نوانديشي‌ هم‌ با بدعت‌گذاري، اشتباه‌ نشود.
 يکي‌ از مهم‌ترين‌ نقاط‌ آسيب‌پذير، اين‌ است‌ که‌ جامعيت‌ اسلام، مورد تجزيه‌ قرار بگيرد و برخورد گزينشي‌ با اسلام، صورت‌ گيرد. اين‌ همان‌ خطري‌ است‌ که‌ قرآن‌ کريم‌ هم‌ پيش‌بيني‌ فرموده‌ و اخطار کرده‌ است‌ که‌ نکند چنين‌ برخوردي‌ با متن‌ دين، صورت‌ بگيرد. تعبير قرآن‌ کريم، «ايمان‌ به‌ بعض‌ و کفر به‌ بعض» است‌ يعني‌ اسلام‌ را به‌عنوان‌ يک‌ موجود زنده، تفسير کنيد و همه‌ ابعادش‌ را در کنار يکديگر، بفهميد نه‌ آنکه‌ اسلام‌ را زنده‌ زنده، تجزيه‌ و مثله‌ کنيد و هر فرقه‌ و گروهي‌ و هر مليتي‌ و حزبي، بخشي‌ از اسلام‌ را به‌ دليلي‌ برجسته‌ کند و ابعاد ديگر آن‌ را ناديده‌ انگارد يا تضعيف‌ کند.
قرآن‌ کريم‌ با تعبير ديگري‌ و از زاويه‌ اي ديگر هم‌ به‌ همين‌ آفت‌ اشاره‌ کرده‌ و تعبير «تحريف‌الکلم‌ عن‌ مواضعه» را آورده‌ که‌ در مورد اديان‌ ديگر هم‌ صورت‌ گرفته‌ و بدين‌معني‌ است که‌ مفاهيم‌ ديني، جايگاه‌ و موضع‌شان‌ اگر ديده‌ نشود و هندسه‌ معارف‌ دين‌ درهم‌ بشکند و همة‌ ابعادش‌ رعايت‌ نشود ما صدمه‌ خواهيم‌ خورد.
يکي از مهمترين مسائل مطرح و حائز تامل در خصوص بيداري اسلامي، آسيب ها و آفتهاي پيش روي آنهاست که چالشهاي بسياري را براي جريان اصيل بيداري اسلامي بوجود آورده است.
بنيانگذار جمهوري اسلامي در بررسي آسيبها و آفتهاي بيداري اسلامي به چند آسيب کليدي اشاره نموده است:
1-    تحريف اسلام و وارونه نشان دادن مفاهيم ديني از سوي رهبران
2-    گرايش هاي سياسي حاکمان کشورهاي اسلامي
3-    تحجر و جمود فکري
4-    روشنفکرنماهاي ملي و مذهبي
5-    اختلافات فرقه اي و قومي
6-    ...
يک‌ مشکل‌ ما اين‌ است‌ که‌ بعضي‌ کساني‌ که‌ در تاريخ‌ گذشته‌ به‌عنوان‌ عناصر بيداري‌ اسلامي‌ در جهان‌ شناخته‌ مي‌شدند متاسفانه‌ خودشان‌ به‌ بعضي‌ از ارزش‌ها و شعارهاي‌ اسلامي‌ بعد از مدتي‌ لاقيد و سست‌ مي‌شدند يا تجديدنظر و به‌ آن‌ مفاهيم‌ پشت‌ کرده، يا در آن‌ مفاهيم، شک‌ مي‌کردند و يا عملاً‌ منحرف‌ مي‌شدند. قرآن‌ کريم‌ در آيه‌اي‌ اشاره‌ به‌ بلعم‌ باعورا مي‌کند و در روايتي‌ در ذيل‌ آيه‌ آمده‌ است‌ که‌ ايشان‌ به‌ مقامات‌ معنوي‌ بالايي‌ هم‌ رسيده‌ بود ولي‌ «اخلد الي‌ الارض»، يعني‌ همة‌ آن‌ ارزش‌ها را به راحتي‌ با منافع‌ کوتاه‌ مدت‌ دنيوي‌ معامله‌ کرد.
معنايش‌ اين‌ است‌ که‌ حتي‌ به‌ عالي‌ترين‌ مقامات‌ انساني‌ هم‌ که‌ برسيم باز هم در خطر هستيم. البته‌ از آيه‌ نبايد نتيجه‌ منفي‌ گرفت‌ که‌ اگر به‌ مقام‌ عالي‌ معنوي‌ هم‌ برسيم‌ باز فايده‌اي‌ نخواهد داشت‌ و سرنوشت‌ همه، بازهم‌ سقوط‌ و انحطاط‌ است!! بلکه‌ نتيجه‌ مثبت‌ بايد گرفت‌ که‌ همة‌ ما هميشه‌ به‌ هوش‌ باشيم‌ و همواره‌ مراقبت‌ از خود کنيم‌ وشرايط‌ را هميشه‌ در آماده‌باش‌ جدي‌ نگاه‌داريم.
نکتة‌ ديگر آنکه‌ يکي‌ از آسيب‌ها و خطراتي‌ که‌ در پيش‌ است‌ و در مورد آن‌ در اردوي‌ دشمن، طراحي‌ و برنامه‌ريزي‌ شده‌ است، دامن‌ زدن‌ به‌ جنگ‌هاي‌ مذهبي‌ و فرقه‌اي‌ در درون‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ که‌ بخصوص‌ از طريق‌ تهمت‌زدن‌ به‌ مذاهب، تعقيب‌ مي‌شود.
مثلاً‌ کتابهائي‌ در گوشه‌ و کنار، راجع‌ به‌ شيعه، پخش‌ مي‌شود که‌ جزءِ‌ عقايد شيعه‌ نيست‌ نسبت‌هاي‌ عجيب‌ و غريبي‌ به‌ شيعه‌ داده‌ مي‌شود که‌ هيچيک‌ از منابع‌ روايي‌ شيعه، اينها را نگفته‌ و متکلمين‌ شيعه‌ و فقهاي‌ شيعه‌ به‌ اينها معتقد نيستند. شبيه‌ همين‌ شيوه‌ نسبت‌ به‌ بعضي‌ فرق‌ اهل‌ سنت، صورت‌ مي‌گيرد و اين‌ نسبت‌ها ترويج‌ مي‌شود تا مفهوم‌ «وحدت‌ فرق‌ اسلامي» تضعيف‌ شود و نقاط‌ اختلاف‌نظر را که‌ طبيعي‌ است‌ برجسته‌ مي‌کنند تا نقاط‌ اشتراک‌نظر که‌ اصل‌ است‌ کمرنگ‌ شود حال‌ آنکه‌ ما در متن، متحديم‌ اما آنها اختلافات‌ را مي‌خواهند تبديل‌ به‌ متن‌ و اشتراکات‌ را تبديل‌ به‌ حاشيه‌ بکنند. در حالي‌ که‌ اگر با نگاه‌ علمي، اين‌ اختلاف‌نظرها بررسي‌ شود همين‌ اختلاف‌ فقهي‌ يا کلامي‌ که‌ بين‌ شيعه‌ با برادران‌ اهل‌ سنت‌ است‌ بين‌ خود فرقه‌هاي‌ اهل‌ سنت‌ با يکديگر هم‌ همين‌ اختلافات‌ (و گاهي‌ در بعضي‌ موارد، شديدتر) وجود دارد. روش‌ برخورد سالم‌ با اين‌ اختلافات‌ بسيار مهم‌ است‌ تا آن‌ تضادها برجسته‌ نشود. ما انگليس‌ را در سده‌ گذشته‌ تجربه کرديم و امروز هم‌ صهيونيست‌ها و آمريکا را که‌ دو کار در جهان‌ اسلام‌ مي‌کنند: او‌لاً‌ فرقه‌سازي‌ به‌ نام‌ اسلام‌ مي‌کنند و ثانياً‌ جنگ‌هاي‌ فرقه‌اي‌ بين‌ مسلمين‌ راه‌ مي‌اندازند.
خطر بعدي، تقويت‌ جنگ‌هاي‌ نژادي‌ و ناسيوناليستي‌ و قومي‌ است. نمونه آن جنگ‌هاي‌ داخلي‌  است که بين‌ مسلمانان‌ در سده‌ گذشته‌ بنام‌ نژاد و قوميت‌ و مليت، به‌ راه‌ انداختند به‌ خصوص‌ در نيم‌ قرن‌ گذشته‌ که‌ جهان‌ اسلام‌ تکه‌تکه‌ شد.
آسيب‌ بعدي، اين‌ است‌ که‌ دو جريان‌ در جهان‌ اسلام، سد‌ راه‌ بيداري‌ و رشد اسلام‌ مي‌شوند: يکي‌ کساني‌ که‌ برخورد انجمادي‌ با متن‌ دين‌ مي‌کنند و راه‌ اجتهاد را مي‌بندند و اسلام‌ را طوري‌ تعريف‌ مي‌کنند که‌ فقط‌ در زمان‌ و مکان‌ خاصي، اجرا شده‌ و امروز ديگر جزء تاريخ‌ است.
طرف‌ مقابل‌ هم‌ کساني‌اند که‌ اسلام‌ را در ذيل‌ مکاتب‌ غيراسلامي‌ مي‌خواهند تعريف‌ کنند يعني‌ اسلام‌ را با ليبراليسم‌ يا مارکسيسم‌ يا... تطبيق‌ مي‌دهند و تحريف‌ مي‌کنند و اگر در مواردي‌ متفاوت‌ باشد اسلام‌ را تغيير مي‌دهند تا با ليبراليسم و يا مکاتب‌ ديگر غربي، هماهنگ‌ شود و يک‌ اسلام‌ سيال، اسلام‌ مشکوک، نسبي‌ و شخصي، اسلامي‌ که‌ از جهاد و سياست‌ در آن‌ خبري‌ نيست، بازسازي‌ کنند. با متن‌ دين، برخورد گزينشي‌ مي‌کنند. ما در مقابل‌ هر دو جريان‌ بايد بيدار باشيم‌ چون‌ اين‌ دو جناح‌ ظاهراً‌ در تقابل‌ با هم‌ هستند اما درواقع، هر دو، جهان‌ اسلام‌ را به‌ سمت‌ سکولاريزم‌ پيش‌ مي‌برند يعني‌ دو جريان‌ ظاهراً‌ مقابل‌ که‌ نهايتا يک‌ کار را مي‌خواهند با امت‌ اسلام‌ بکنند.
بيداري اسلامي باعث شکست آمريکا
در واقع امروز جنبش هاي مردمي در کشورهاي مختلف در سطوح و ابعاد جدي در حال فعاليت هستند و بعضا نيز نقش گسترده تر از دولتهاي ملي را در عرصه بين المللي بازي مي کنند و تاثير قابل توجهي بر روند تحولات جهاني مي گذارند. يک گروه اندک با تعداد کمي از نيروي انساني با تکيه بر توانايي ايدئولوژيک و قدرت ايمان مي توانند قدرتهاي بزرگي را فراري دهند و آنها را به زانو درآورند.
جمهوري اسلامي بايد در جهت دادن به بيداري و احياي تفکر اسلامي نقش هدايت کننده را داشته باشد و ضمن مقابله با حرکتهاي انحرافي در جهت وحدت اسلامي و حمايت از نهضت هاي اصيل اسلامي تلاش نمايد.
در سايه بيداري اسلامي است که با برنامه ريزي صحيح و گسترده مي توان در خنثي سازي طرح خاورميانه بزرگ نقش آفريني نمود.
بيداري اسلامي نقش ويژه اي در حرکت ملل مسلمان ايفا کرده است. انقلاب اسلامي که خود معلول حرکت بيداري اسلامي است در يک حرکت متکي به اراده عمومي، تمامي زيرساختهاي سياسي، اجتماعي و فکري کشورهاي استعمارگر را دگرگون کرد و در يک زايش تاريخي الگويي مقتدر و هوشمند را ارائه کرد.
آنچه که امروزه باعث شکست سياستهاي يکجانبه آمريکا در خاورميانه و آفريقا و حتي در کشورهاي حوزه آمريکاي لاتين شده موج بيداري اسلامي است که روزبه روز در ميان اقشار مختلف اعم از جوانان و دانشگاهيان نمود بيشتري پيدا مي کند.
آمريکا و تقابل با بيداري اسلامي
با پيروزي انقلاب اسلامي، جمهوري اسلامي ايران بعنوان محور خيزش و بيداري اسلامي در عرصه جهاني مطرح شد. در اين ميان که خاورميانه در طول 4 قرن گذشته جولانگاه يکه تازي قدرتهاي استعماري غربي بوده است اينک با الهام از انقلاب اسلامي بپا خواسته و به تقابل با غرب و بويژه آمريکا برخاسته است.
حمايت از جنبش هاي آزادي بخش در سراسر جهان از سوي جمهوري اسلامي باعث شد تا منافع مستکبران غرب و شرق خصوصا آمريکا در نقاط مختلف جهان هرچه بيشتر و جدي تر لطمه بخورد.
در دوران پس از پيروزي انقلاب استراتژيست هاي آمريکايي به نبرد با انقلاب اسلامي ايران پرداختند تا بدينوسيله سدي در مقابل شيوع اسلام ايجاد کنند و پروژه صدور و نهادينه نمودن انقلاب را ناکام گردانند.
نمونه بارز اين مساله جنگ 33روزه ميان دلاورمردان حزب ا.. با رژيم اشغالگر قدس مي باشد. قضيه لبنان و بيرون راندن اسرائيل از اراضي اشغالي در واقع زنگ خطري براي آمريکا و همپيمانانش بود تا مبادا موج اسلامگرايي، منافع آنها در سطح جهان را تهديد نمايد و موجبات سرخوردگي آنها را در ميان ملتهاي جهان فراهم آورد.
حزب ا.. با يک تفکر متاثر از انقلاب اسلامي و حمايتهاي مادي و معنوي جمهوري اسلامي ايران به جايگاه و رشد قابل توجهي در ميان مردم لبنان دست يافت و توانست آنگونه که بايد در راه تحقق آرمانها و اهداف اسلامي گام بردارد.
فارغ از اين نمونه نيز بايد اشاره کنيم که آمريکا با طرح موضوعاتي همچون خاورميانه بزرگ و استفاده از اهرم هاي تبليغاتي مثل مبارزه با ترورسيم روز به روز سطح درگيري اش را با اين خيزش و موج اسلامي افزايش مي دهد و قصد دارد اين سياستها را هرچه قدرتمندانه تر براي سرکوب حرکتهاي اسلامي و تقابل با اسلام سياسي و ترويج نظام فرهنگي سکولار بکار گيرد.
نتيجه:
انقلاب اسلامي ايران يكي از عوامل مهم و تأثيرگذار در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليت‌هاي مؤثر اسلامي در جوامع مسلمانان بوده است.
انقلاب اسلامي موجب تغيير و دگرگوني معادلات سياسي و موازنه قوا در مقياس جهاني به سود ملت هاي اسلامي شده و اکنون با گذشت سه دهه از عمر پر برکت آن،  راهبرد تفکر اسلامي به مثابه الگويي نجات بخش براي تمام ملت هاي اسلامي و بشريت محسوب مي شود.
بدون ترديد موارد مشترك فراواني  بين انقلاب اسلامي ايران و آرمان هاي جهان اسلام وجود دارد که اهم آنها عبارتند از: ايده واحد، آرمان مشترك، دشمن يكسان، وحدت‏گرايي، مردم مداري و...
بدون ترديد انقلاب اسلامي تحت رهبري حضرت امام خميني(ره) با برشمردن نقاط اشتراک مسلمانان سراسر جهان و با زنده کردن روح بيداري و خيزش اسلامي توانست اعتماد به نفس را در بين توده هاي مسلمانان بازگرداند و مي رود تا بيدار نمودن مسلمانان از خواب غفلت، آنها را از زير يوغ استعمار و استبداد خارج نمايد.
ملت هاي مسلمان سراسر جهان با تأسي از آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي و با تکيه بر قرآن و شعائر اسلامي، سرنوشت خود را از دست حاکمان وابسته به امريکاي سلطه گر جدا کرده و زير پرچم انقلاب اسلامي در مسير استقلال و آزادي گام برمي دارند.
امام خميني(ره) همواره بر اين نکته اساسي تاکيد داشتند که معناي صدور انقلاب ما، اين است كه همه ملتها بيدار شوند و همه دولت‏ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاريهايي كه دارندنجات بدهند.
اميد مي رود  به برکت انقلاب اسلامي و گسترش روح بيداري و خيزش اسلامي در سراسر جهان اسلام و حتي ساير ملتهاي آزاديخواه، بارقه هاي استکبار ستيزي و ضد استعماري بيش از پيش نمود يابد و سردمداران نظامهاي سلطه ضمن گردن نهادن به خواسته هاي به حق مستضعفان و مسلمانان جهان به خاک مذلت کشيده شوند و نداي الله اکبر در سراسر گيتي طنين انداز شود. 

منابع و مآخذ:
* هنري لطيف پور ،يدا.. ، فرهنگي سياسي شيعه و انقلاب اسلامي،تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامي
* عميد زنجاني ،عباسعلي ،انقلاب اسلامي ايران،تهران، دفتر نشر معارف
*صحيفه نور،تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
           

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر