۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

عوامل پیدایش سکولاریسم


چکیده :
سكولار   واژه اى لاتین است و اين واژه در بعد تاريخ همچون هر واژه ديگرى دچار تحول و دگرگونى گشته و به همین دلیل نیز در معنا و مفاهیم گوناگون مصرف شده است . سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست . عوامل دیگر عبارتند از : فروش قباله بهشت ، عصمت  ومصونیت  پاپ  از گناه ، اصلاحات در دین ، برخوردافراطی،مذهبی ، فسادمالی .  افراد که  از دین مقدس اسلام  درک و معلومات دقیق  وهمه جانبه دارند ،   به این امر  اعتقاد وباور دارند   که دین اسلام با سیاست   روابط  ناکسستنی   ومحکم دارد. حتی بسیاری از محققان غربی به این امر اعتراف کرده اند .
  علما  بدین  باوراند که تولد « سکو لاریسم»   در قرن  14  و 15 میلادی در نتیجه  طرز  تفکر  وروش های  اجتماعی  وسیاسی کلیسا  در  مغرب زمین ،پا به عرصه  تفکرات  ویا پا به عرضه وجود  گذاشت . یکی از اولین  عامل  پیدایش  سکولاریسم  در غرب را میتوان از عدم دسترسی   مسیحیت  به وحی  الهی دانست .

واژه کلیدی : سکولاریسم،تاریخ پیدایش،عوامل سکولاریسم،سکولاریسم و اسلام

مقدمه :
از آن جا که اصطلاح سکولاریسم در موارد مختلفی استفاده می‌شود، معنی دقیق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفهٔ سکولاریسم بر این پایه بنا شده است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری، بهتر می‌توان توضیح داد. در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزش‌های متصور هر گروه و دسته‌ای است. دوره‏ى رنسانس همراه با طرد كليسا و فراموشى واقعيت الهى و دينى شروع شد. در حقيقت عوامل شكل دهنده‏ى به سكولاريسم همان نقايصى است كه قرون وسطى حامل آن‏هاست. سکولاریسم اگرچه در ایران بیش‌تر بار سیاسی دارد و به جای برچسب سیاسی به کار می‌رود اما در پایه، معنایی معرفت‌شناسانه دارد. از این رو، در نوشته‌ها از آن به عرف‌گرایی ترجمه و تعبیر می‌شود که اکنون واژهٔ گیتی‌گرایی به جای اش نشسته است .
«سكولاريسم، آزادي عليه دين نيست بلكه آزادسازي دين از آلودگي‌هاي تحميل شده بر آن است.»


واژه شناسی سكولاريسم

سكولار   واژه اى لاتین است و اين واژه در بعد تاريخ همچون هر واژه ديگرى دچار تحول و دگرگونى گشته و به همین دلیل نیز در معنا و مفاهیم گوناگون مصرف شده است. بنابراين هر يك از معانى اين واژه خود روندى تاريخى را بازتاب ميدهد و كوششى را كه انسان در جهت تحقق مدنیت برداشته است، نشان ميدهد.
واژه سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایه آن بنا شده بود، در طول تاریخ وجود داشته‌است. ایده‌های اولیه سکولار می‌توان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم معتقد به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایده جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد عقاید دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانم‌گرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمی‌شد، بلکه مستقل بود. سکولاریسم تنها به این نکته می‌پردازد که راه روشن در حقیقت سکولار است. دانستنی‌های سکولار به طور روشن در همین زندگی پیدا می‌شوند و می‌توانند در همین زندگی آزمون شوند.
معنای اصطلاحی  سکولاریزم  : 
از آنجائیکه سکولاریسم  متشکل  از ابعاد  مختلف  ومتنوع سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، دینی و ... است  لذا  ارائه  یک  تعریف جامع   برای سکولاریسم ( مانند  معنای لغوی آن ) کاری است  سخت و  دشواری  .  ولی  با استفاده  از  همه تعریف  ها که علما ومحقیقن  از  سکولاریزم   بعمل  آورده آند ، ما  صرفاَ به یک  تعریف اصطلاحی از فرهنگ آکسفورد  اکتفاء خواهیم  کرد. در فرهنگ آکسفورد ، در مورد   تعریف سکولاریزم چنین  میخوانیم :            
 « اعتقاد به این  قوانینی که ،  آموزش  وسایر امور اجتماعی به جای آنکه  مبتنی  بر مذهب باشد ،  بر داده های  علمی بنا شود » (گلپایگانی:  علی ، چاپ  1379 ، ریشه  ها  ونشانه های  سکو لاریسم،  صفحه 17  )
 باز هم اگر همه  تعریفات  علما ودانشمندان را  در مورد سکو لاریسم  جمع بندی نمایم ، تعریف ترکیبی  ذیل  را بدست  خواهیم آورد :                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                 « سکولاریسم  به معنای بی  اعتقادی  یا بی  اعتنایی یا به  حاشیه قرار دادن دین  وامور مبتنی بر مذهب از فعالیت  های  مختلف زندگی  بشری از قبیل حکومت ، سیاست  ، اخلاق ، فرهنگ  وغیره است .»

تاریخ تولد سکولاریسم:
علما  بدین  باوراند که تولد « سکو لاریسم»   در قرن  14  و 15 میلادی در نتیجه  طرز  تفکر  وروش های  اجتماعی  وسیاسی کلیسا  در  مغرب زمین ،پا به عرصه  تفکرات  ویا پا به عرضه وجود  گذاشت . (فلسفه  دین  صفحه 234  چاپ تهران )

تعبیر سکولاریزاسیون  در زبان  اروپایی  برای  اولین بار  در سال 1648  در معاهده  وستفالی  به کار  رفت . در آن زمان سکولاریزاسیون  بدین معنی  مورد  استفاده قرار  میگرفت که  مؤسسات  وسرزمین های که زیر سلطه  کلیسا  قرار داشت . باید از نظارت  وحاکمیت  کلیسا  خارج  ساخته  شود و در تحت   سلطه  سیاسی  غیر  رو حانی   وموسسات  دولتی  ویا  مرکز  اجتماعی  غیر مذهبی    قرار گیر د . 
مبلغین این جنبش  برای  توضیح اهداف خویش  از  اصطلاح  « سکو لاریس »  استفاده بعمل می آوردند . واین اصطلاح آهسته  آهسته   دربین مردم  مروج  گردیده  ،  وبه  مفهوم تمییز  وتفکیک  میان   امور  مقدس  دینی  از امور  دنیوی   به کار می رفت . وکشیش  های  کلیسا را   که مصروف  کار  در  ادرات  کلیسای   بودند  سکولار  می خواندند.
مورخین مینویسند  که بعد  ها همین اصطلاح   توسط   دستگاه  کلیسا  برای نامیدن  کشیش  ها ورو حانیون  که از خدمت  کلیسایی معاف  شده بودند  ویا به  هر  دلیلی  از خدمت کلیسا مرخص شده  بودند ، مورد استفاده قرار گرفت .
ولی این اصطلاح در قرن  بیست  از سوی دانشمندان   به معنای  دیگری  مورد استفاده قرار گرفت . این اصطلاح  به  مجموعه  جر یانات  وتحولاتی که ضمن  آن کنترول   امور  ونهاد های  اجتماعی  از  تصرف  مقامات  ومراجع  رسمی  دینی  خارج  گردد  مورد  استفاده قرار می گرفت . (  فرهنگ  دین  صفحات 124 و 125 )
غربی  ها برای تقویه این نظریه چنان پلان منظم  را روی  دست گرفتند  که این اصطلاح امروز نه  در مفهوم   اولی اش  بلکه این اصطلاح  ابعاد خویش رابه عرصه های  مختلف  سیاسی   ، اجتماعی  ، اخلاقی  و ... نیز وسعت داده است .
ویلسون  مینویسد :  « جداسازی  دین ودنیا  مفهومی غربی  است  که به بارزترین  وجه آن  در طول  قرن  جاری  ، در غرب   رخ  داده  است . » ( فرهنگ دین صفحه : 142 )

عوامل پیدایش مفکوره سکو لاریسم :
یکی از اولین  عامل  پیدایش  سکولاریسم  در غرب را میتوان از عدم دسترسی   مسیحیت  به وحی  الهی دانست . این  بدین معنی است که  تورات  وانجیل های  چهار گانه موجود ( "متى"، "مرقس"، "لوقا"، و"يوحنا "كتابهائى آسماني ) متون  وحیائی  نیستند .اینهاکتب اندکه بعداز از حضرت عيسى عليه السلام توسط علماي مسيحي  تاليف ونوشته  شده ‏اند . بدین اساس  عدم  موجودیت  وحی آسمانی  سبب  پیدایش  عقاید مزخرف  از جمله اعتقاد  به تثلیث(پدر،پسر و روح القدوس)  وغیره ...  گردیده است .
کتاب مقدس موجود در دست  مسیحیان چون  کتاب  آسمانی نیست طبعاَ شامل مطالب  وموضعات است  که  خود  بر جدای  دین  از سیاست  حکم میکند . بطور مثال  به برخی  از مطالب  اناجیل اربعه  اشاره  بعمل می آوریم :
1- در انجیل موجوده تحریف شده عملآ تقسیم کار میان کلیسا وقیصر  پذیرفته شده است . دراین کتاب  آمده است  که : آنچه که متعلق به قیصر است ، باید  به قیصر ، وآنچه متعلق به خداست ، باید به کلیسا  تعلق  گیرد . بطور مثال  در انجیل  چنین میخوانیم  : « حضرت عیسی در جواب  به سؤال پیلاطس در مورد اینکه آیا تو پادشاه  یهود هستی ؟ گفت :  « پادشاهی من از این جهان نیست . اگر پادشاهی من از این جهان می بود خدام من جنگ می کردند تا به یهود تسلیم  نشوم ، لکن حالا پادشاهی من از این  جهان نیست . »         ( انجیل یو حنا ، فصل 19، شماره 36 )
2- می گویند مردمی که معجزه حضرت عیسی را دیدند ، خواستند اورا  بحیث  حاکم خویش تعین کنند ، اما حضرت عیسی از قبولی منصب  حاکم بودن  امتناع فرمود . ( انجیل یو حنا ، فصل 6 ، شماره 15  )
از این مثال ها می توان نتیجه گرفت که حضرت عیسی همه کوشش خود را کرده است که خود را از سیاست وحکومت  دور سازد ، وپیروان خویش  را هم  از این امر  نیز  بر حذر  می  داشت . که مبادا به  سراغ حکومت بروند .حضرت عیسی  همیشه  به پیروان خویش  دستور میداد که : «حکومت را  به قیصر بسپارید  وبه دور از حکومت  وسیاست به عبادت خداوند مشغول شوید. »(2)
این گونه نوشته ها در اناجیلی که مورد تحریف قرار گرفته اند ، زمینه  خوب ومناسبی  را برای  رشد ونمو               « سکو لا ریسم »  در مسیحت به  وجود آورد .

مغفرت نامه یا فروش قباله بهشت:
«مفغرت نامه» یا «فروش  قباله جنت»  از سوی   رهبران  مسحیت یکی  از عوامل دیگری بود که   تاثیر بسزائی در رشد  ونمو « سکولاریسم »  داشت . انسان هایی که خود را  در برابر  خداوند  گناهکار می  دانستند   با پرداخت مبلغی  به کشیش ها ، خود را از همه  گناه تطهیر  می کردند . کارکنان کلیسا  مردم را به خریداری  قباله جنت  تشویق  می کردند.  واز این بابت  پول  هنگفت را بدست می اوردند.
کشیشان  مسیحی  برای  فروش بهتر وبیشتر  قباله جنت ،  فتوا های  دینی را  ترتیب  داده بودند  ومیگفتند  که حضرت مسیح  خطاب به  پطرس  فرموده است :
« کلید های پادشاهی را  به تو میدهم ، آنچه را که  تو در زمین منع  کنی در آسمان  ممنوع  خواهد شد  وهر چه  را که  بر زمین  جایز بدانی در آسمان  جایز  خواهد شد. »
 ( انجیل  متی ، فصل  16 ، شماره 19 ||  دورانت ،ویل، تاریخ  تمون: ، ج 6 ، ص 25  )
 این عمل  کلیسا  مورد  مخالفت سر سخت  اصلاح  گران  ودانشمندان  آن  عصر قرار گرفت و طبق گفته  ویل دورانت  ، جرقه  های  اصلاح دینی را  شدت بخشید وزمینه خوبی را  برای «سکولاریسم  »  مهیا ساخت .
محققین بدین باور اند که یکی از عوامل که موجب انقلاب   اصلاح  دینی گردید  همین فروش    قباله جنت  ومغفرت  نامه  ها  از گناه بود که  توسط کشیش های کلیسا  براه انداخته شده بود  ( دورانت:  ویل، تاریخ تمدن ( اصلاح  دینی  ) جلد 6 ، صفحه 26 )
تامس گسکوین   رئیس  پو هنتون  آکسفورد  در سال 1450  در این مورد می گوید :
«  امروز  گنا هکاران  می گویند  :  برایم  فرق نمی کند  که من چقدر  گناهی  را در برابر  پروردگار خویش   انجام داده ام ،زیرا  با اعتراف  نزد کشیش  کلیسا  وخریداری  مغفرت  نامه  وقباله بهشت از  پاپ ،   میتوانم گناه  ام را جبران کنم .»
عصمت  ومصونیت  پاپ  از  گناه :
یکی دیگر  از لغزش ها و  عوامل  است  که موجب  زمینه سازی خوبی  برای سکولاریسم   کردید. کلیسا و در  راس  آن پاپ  خود را جزء  مقدسات  دین مسیحیت  وجانشین  حقیقی  خداوند  وحضرت  عیسی  علیه السلام  در روی زمین ا علان داشتند ، وطی فرمان دینی  اطاعت از پاپ وکلیسا را  جز  از شرعیت   مسیحیت دانستند .  وگفتند که : نظریات  پاپ ها   به منزله  کتاب مقدس   اهمیت داشته ، نقد ناپذیر ، و واجب  الاطاعة  ومقدس است .   
قدیس  اگو ستینوتر   در رساله  خویش مینویسد :  « قدرت پاپ  از جانب خداوند است ، زیر ا خلیفه وقائم مقام  او بر زمین است  واطاعت پاپ  حتی اگر  در گناه هم آغشته  باشد  واجب  است ... مقام  پاپ بالاتر  از مقام  ملائکه   بوده ، ودر خور  همان  ستایش وتقدس است که به مریم  عذرا  ودیگر قدیسان گذارده  می شود.»
اگر تمامی متون و صفحات دینی مسیحیت را مورد ارزیابی قرار دهید ، به این نتیجه می رسید که خود این متون و نوشته ها عامل اصلی پیدایش سکولاریسم می باشد .
اصلاحات  در  دین :
در اواسط   سالهای 14 نهضت   جدید  بنام نهضت اصلاح دینی   « رفورمیسم » در غرب آغاز به فعالیت  کرد . این جنبش  زمینه نفوذ  را برای  سکو لاریسم  در غرب باز کرد که به موجب آن  به تدریج از نفوذ  مذهب در   زندگی  بشری  گردید. 
مورخین مینویسند  که « مارتین  لوتر » یکی  از  مشهورترین  رهبران  این جنبش  بود .  وی  تحت نام اصلاح      اهدف  دین  و به نام  بر قراری  نظم  وانضباط  در کلیسا ،  نظریات جدید  در باره  مسیحیت  ارائه داد .  که یکی از  تئوری های وی « سکولاریسم  » بود.
مارتین لوتر می گفت: «  پادشاهان  قدرت خود را مستقیماَ از خدا  می گیرند وظیفه  کلیسا  فقط پرداختن  به  امور معنوی  وروحی است . »
نهضت اصلاح دینی  ،  با عث  در هم شکستن  حاکمیت کلیسا  وظهور  فلسفه  جدیدی  سیاسی گشت . از نتایج  کار وفعالیت  این جنبش  بود  که جنگ در بین فرقه های مختلف مذهبی  شدت  گرفت  واین  پروسه  زمینه  خوبی  برای  زوال  قدیس های  دین  مساعد  ساخت  و موجب زمینه سازی خوبی  برای               سکولاریسم  گردید . (نصیری :عبد الله ، چاپ تهران،  فلسفه دین ، صفحه :243 )






برخورد های  افراطی  ، مذهبی:
یکی  دیگری از عوامل   که موجب زمینه  سازی  برای سکولاریسم   در غرب  گردید را  برخورد  خشنونت  امیز ،  افراطی  ،غیر مدبرانه  و غیر عاقلانه  مبلیغین  کلیسا  در بین  مردم بود . 
رو حانیون مذهبی  وکمیته های امر به معروف ونهی از منکر  کلیسا  به جای اینکه  با عطفوت وملائیمت ، با منطق واستدلال  و با موعظه در نشر  دین  با مردم  بر خورد نماید ، با خشونت وبا برخورد های  غیر عاقلانه و   غیر منطقی  در برابر   مردم قرار  گرفتند.
مبلغین  دینی   نه تنها  با  مردم عادی بر خورد غیر  عالمانه  می کردند ،  بلکه در مقابل  دانشمندان  نیز همین       بر خورد  جاهلانه را داشتند. این وضعیت  به مر حله ای رسید  که  علما مجبور بودند  آنچنان فکر کنند ،که کلیسا و کشیش ها ی آن می اندیشند . دانشمندان جرأت  نمی کردند  بر خلاف آنچه کلیسا  آن را  علم           می داند  بیندیشند .
این  وضع از قرن 12  تا  قرن 19 میلادی در کشور های چون فرانسه ، انگلستان ، آلمان ،  هلند ،  پرتغال ، لهستان،  اسپانیا وغیره ...  معمول بود . این عمل  روحانیون  کلیسا عکس العمل  بسیار  بد  ونفرت انگیزی را  نسبت  به دین  ومذهب به طور کلی در مردم و دانشمندان ایجاد کرد .
روحانیون کلیسا برای سرکوب مردم و دانشمندان مخالف خود دست به تاسیس محاکمه های جدید به نام های    «ا نگیزیسیون »  یا « تفتیش عقاید » زدند . و بدین ترتیب  توانستند مخالفین خویش  را زیر  نام  مخالفین دین وبدعت گران در دین  و ... به جزا های  سخت وسنگینی   مجازات نمایند .
ویل دورانت  مینویسد: رهبران  محاکم   قبل از برگزاری محکمه از طریق  منابر ومناره های  کلیسا  اعلان میکردند، هر کدام از شما که ملحدین  ، بی دین ها  وبدعت گران را  می شناسید ،  بما معرفی نماید . مطمین باشید  که کسانیکه  در اطلاع  رسانی  وجاسوسی با  ما کمک کند  نام شان را  نه تنها  افشا نخواهیم کرد  ، بلکه  از نزد ما انعام  نیز  بدست خواهد آورد .
ویل دورانت  می افزاید  :  طریقه وشیوه  تعذیب وشکنجه   رو حانیون کلیسا  در هر کلیسا  متفاوت بود  ولی  اکثراَ هر دودست  متهم ر  به پشت  سر متهم می بستند  وآنان رابه دار می آویختند . ویل  دورانت مینویسد : گاهی  دست متهم  را  چنان محکم می بستند ودست  های شانرا در  کلو شان می انداختند که زودتر از محاکمه خفه میشدند  وجان میدادند . در برخی از اوقات  دست وپای متهم  چنان محکم بسته بندی  میشود   که استخون  ها ی در هم می شکست  و ومتهم قبل رسیدن  به محکمه جان میداد . ( دورانت:  ویل، تاریخ تمدن ( اصلاح  دینی  ) جلد 18 ، صفحات 349 و 351 )
هنری  چهارم در سال 1401  م  در انگلستان  به در خواست کلیسا  فرمان مشهوری را   بنام                                  « بدعتگران   باید  سوزانده شود » صادر نمود.
ویل دورانت در مورد قربانیان می گوید :
از سال 1480 تا سال 1488 ( 8800 ) نفر  تو سط کلیسا  سوزانده  شده اند  ودر حدود  تقریبآ ( 96494 )  نفر  محکوم  به جز های مختلف  النوع گردیده اند . واز سال 1480  تا سالهای 1808 در حدود 31912 نفر  سوزانده شده اند  وبه تعداد ( 291450 ) محکوم به جزا های  مختلف النوع گردیده اند . . ( دورانت:  ویل، تاریخ تمدن ( اصلاح  دینی  ) جلد 18 ، صفحه 360 )
فساد مالی:
یکی از عوامل مهمی که زمینه ساز رشد سکولاریسم شد ، فساد مالی رهبران و قدیسان مسیحی بود .
آنها به اسم دین هر عملی را می خواستند انجام می دادند و دین را سرپوشی بر آن قرار می دادند . از جمله این اعمال پول شویی و فساد مالی سران دین بود . آنها به نام کمک به دین و کلیسا از افراد پول دریافت می کردند . ولی تمام پولها را خرج خود می کردند . ویا سران حکومت که مذهبی بودند به اسم کمک به دین از بودجه و پول ملت برداشته و به جای خرج در راه دین ، آن را برای خود بر میداشتند .
از جمله این کارها می توان به مثال زیر اشاره کرد :
در آلمان میان دولت و کلیساهای کاتولیک و پروتستان قراردادی بسته شده است . مبنی بر آن که دولت حق دارد برای این دو کلیسا مالیات وصول کند . کسانی که شاغل هستند باید به کارفرمایان خود اعلان کنند که در یکی از این دو کلیسا عضو هستند یا نه . در صورتی شاغلین ، این امر را مورد تایید قرار دهند ، در آن صورت دولت حق دارد مبلغی از درآمد آنها را  ( چیزی حدود 10%  از مالیاتی که این افراد باید به صندق دولت بپردازند ) را به عنوان مالیات کلیسا نگه دارد و به حساب این دو کلیسا واریز کند . به این ترتیب به سادگی می توان در آلمان تعداد کسانی را که دارای عقاید دینی هستند و حاضرند به خاطر باورهای دینی خود به کلیسا ها کمک مالی کنند ، تخمین زد . بر اساس همین آمارگیری ها آشکار شده است که اینک تقریباَ سالانه نزدیک به 100 هزار نفر از عضویت در کلیسا ها استعفا می دهند  و روز به روز از تعداد کسانی که به کلیسا می روند ، کاسته می شود. و اینک به جایی رسیده است که در برخی از شهرهای آلمان قرار است چند کلیسا فروخته شود . زیرا از یک سو  از تعداد کسانی که به این کلیسا ها برای نیایش دینی می روند ،  کاسته شده است و از سوی دیگر از آنجا که روز به
روز از حجم مالیات کلیسا کم می شود ، کلیساهای کاتولیک و پروتستان با آنکه صاحب ثروت های چند صد میلیارد یوروئی هستند ، توانائی تامین مخارج نگه داری و تعمیر ساختمان های این کلیساها را ندارند .
تا جایی که در چند سال اخیر مسلمانان مقیم آلمان تصمیم به خریداری یکی از این کلیساها کردند که بعداَ آن را تبدیل به مسجد کنند .
سکولاریسم  و اسلام :
 افراد که  از دین مقدس اسلام  درک و معلومات دقیق  وهمه جانبه دارند ،   به این امر  اعتقاد وباور دارند   که دین اسلام با سیاست   روابط  ناکسستنی   ومحکم دارد. حتی علمای  غیر اسلامی نیز  بدین  حقیقت اعتراف  مینمایند
بر اساس  اعتقادات اسلامی حاکمیت مطلق  از ان پروردگار است  واعمال این حاکمیت در روی زمین   به بندگان  صالح  آن داده شده است  . واین بدین  معنای است  که حضور دین  در همه عرصه ای های  زندگی بشر  وجود دارد .
ولی سکولاریسم   ومبلغین  وحامیان  این نظریه ،  همه  سعی وتلاش خویش در این عرصه به مصرف میرساند  تا دین را  از صحنه های  اجتماعی و سیاسی حذف  کند  وآن را به  زندگی  فردی  وعبادی وبه اصطلاح  دین را در کنج  مسجد وقبرستان  منتقل سازد . ودر نهایت امر حق  قانگذاری  وحاکمیت را از  دین حذف و  به غیر  خدا  واگذار  کند.
در حالیکه بر اساس حکم  اسلامی  ،« کتاب  الله وسنت  نبوی » حاکمیت مطلق از آن پروردگار است . وخداوند   منشا ء مشروعیت  حاکمیت دینی است  وسیاست اسلام  مبتنی  بر قوانین  آسمانی  وسنت  پیامـــــــــــبر صلی الله علیه وسلم استوار ، می باشد .
در تفکر سکو لاریستی  ، هدف دولت  تلاش  برای حفظ حاکمیت  وایجاد موازانه  میان  آزادی وعدالت است . یعنی  این که  چه باید کرد که آزادی های  فردی محدود نشود وقدرت حاکمان  چگونه کنترول شود که مخل  به آزادی افراد  ( آزادی  که خود شان  تفسیر می کنند )  نباشند ؟
اما در تفکر اسلامی  ،  هدف از سیاست  وحاکمیت  ، احیای  دین  وسنت  های الهی  ، اقامه عدل ، قسط و  انصاف  است . اجرا وتطبیق  قوانین  الهی برای  ایجاد امنیت  وفراهم ساختن  زمینه ای   جهت رشد  مادی  ومعنوی ،  ونجات انسان  از   تاریکی بسوی نور ، اصلاح جامعه  ،  مبارزه با بدعت های ناروا ، تعلیم وتربیه صحیح وسالم ، احقاق حقوق انسان  بخصوص  ضعفا ، ودر نهایت  دستیابی  به فضیلت  ، کمال  ومعرفت است.
خداوند متعال  می فرماید :
« از جانب پروردگار  نور ی ( که پیغمبر  است وبینشها ر روشن می بخشید )   وکتاب روشنگری  ( که قرآن  است  وهدایت بخش  انسانها است ) به پیش  شما آمده است .  خداوند به برکت  آن ( کتاب ) ،کسانی را به راههای امن وامان ( از ترس  وهراس  دنیا  وآخرت  )  هدایت  می کند که خواستار    خشنودی  او باشند ، وبا مشیئت وفرمان  خود آنان را  از تاریکی ها  وظلمت ها ( کفر وجهل ) بیرون  می آورد و به سوی نور ( ایمان وعلم) می برد .  وایشان را  به راه راست  هدیت ورهبری  می کند. » ( مائده :15-16)
 از دید اسلام حکومت  وسیله است ونه هدف ، وهدف از آن به کمال  رساندن  انسان است. هدف اسلام حفظ سیادت انسان بوده  وهم توجه خویش را  به حقوق بشر  معطوف ساخته ورعایت آنرا  واجب می داند
آیات قرآنی وسنت پیامبر صلی الله علیه وسلم اساس وتهداب  سیاست دین مقدس   اسلام را تشکیل میدهد . اعتقاد  وعمل  برآن را جزئی از قلمرو  ایمان  وبخشی  از مجموعه  تعالیم  اسلام  وحیات  یک مسلمان  می شمارند . به طوری که در تفکر قرآنی  وسنت  پیامبر  صلی الله علیه وسلم تفکیک اندیشه  وعمل سیاسی  از ایمان  واسلام ،  واز زندگی اجتماعی مسلمانان  امکان پذیر نیست .

اعترفات برخی محققان غربی :  
براين‌ ويلسون‌ در مقالة‌ «سكولاريزاسيون» عكس‌العمل‌ كشورها و اديان‌ مختلف‌ را در برابر پديدة‌ «جدا انگاري‌ دين‌ و دنيا» بررسي‌ كرده، مي‌نويسد:
بعضي‌ از كشورهاي‌ مسلمان‌ مانند: تركيه، مصر و تونس‌ به‌ ميزان‌ معتنابهي‌ در جهت‌ جدا انگاري‌ دين‌ و دنيا پيش‌ رفته‌اند، ولي‌ در برخي‌ ازكشورهاي‌ ديگر اسلامي‌ (همچون‌ ايران) احياي‌ نهضت‌هاي‌ اصول‌ گرايانه‌ از فشارهاي‌ سختي‌ كه‌ با اين‌ فرايند همراه‌ است، و نيز ميزان‌ بسيج‌پذيري‌ علايق‌ وگرايش‌هاي‌ ديني، دست‌كم‌ در بخش‌هاي‌ پيچيده‌تر جامعه، بر ضد تجدد، حكايت‌ دارد. ديني‌ «چون‌ اسلام» كه‌ يك‌ نظام‌ حقوقي‌ (فقهي) مشخص‌ و معين‌ در آن، اين‌ چنين‌ جايگاه‌ مهمي‌ دارد، نمي‌تواند در برخورد با مقتضيات‌ زندگي‌ جديد مورد استشاره‌ قرار نگرفته‌ باشد.  
روبرت‌ جاكسون‌ مي‌نويسد:
از آن‌ جا كه‌ امريكايي‌ها، اساس‌ مذهبي‌ و يا فلسفي‌ قوانين‌ اسلامي‌ را قبول‌ ندارند، اين‌ طور فكر مي‌كنند كه‌ هر چه‌ بر اين‌ اساس‌ مبتني‌ شود، نمي‌تواند نظر و توجه‌ ما را جلب‌ كند؛ ولي‌ حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ همين‌ سيستمي‌ كه‌ غيرعملي‌ قلمداد مي‌شود، اعمال‌ بزرگي‌ را توانسته‌ است‌ به‌طور حيرت‌انگيزي‌ انجام‌ دهد... .
مطلب‌ عمده‌ اين‌ است‌ كه‌ ما تازه‌ شروع‌ كرده‌ايم‌ به‌ تشخيص‌ اين‌ كه‌ اين‌ مذهب‌ كه‌ جوان‌ترين‌ مذهب‌ دنيا است، فقهي‌ ايجاد كرده‌ است‌ كه‌ حس‌ عدالت‌ خواهي‌ ميليون‌ها مردمي‌ را كه‌ در زير آسمان‌هاي‌ سوزان‌ آفريقا و آسيا و همچنين‌ هزاران‌ نفر ديگر كه‌ در كشورهاي‌ امريكا زندگي‌ مي‌كنند، اقناع‌ مي‌كند. حالا موقع‌ آن‌ رسيده‌ است‌ كه‌ ديگر خودمان‌ را در دنيا تنها قومي‌ ندانيم‌ كه‌ عدالت‌ را دوست‌ مي‌دارد و يا معني‌ عدالت‌ را مي‌فهمد؛ زيرا كشورهاي‌ اسلامي‌ در سيستم‌ قانوني‌ خود، رسيدن‌ به‌ اين‌ مقصد را سر لوحه خود قرار دادند و تجربيات‌ آن‌ها درس‌هاي‌ ‌قيمتي‌ براي‌ ما در بردارد.
دیدگاه دو متفکر مسلمان :
1.    استاد محمد تقي‌ جعفري‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد:
وضع‌ كنوني‌ مغرب‌ زمين‌ با نظر به‌ پيشرفت‌ علم‌ و تكنولوژي‌ و تنظيم‌ پديده‌ها و روابط‌ مردم‌ در زندگي‌ اجتماعي، معلول‌ كنار گذاشتن‌ و حذف‌ دين‌ الهي‌ از جامعه‌ نيست، بلكه‌ معلول‌ حذف‌ دين‌سازاني‌ است‌ كه‌ براي‌ خودكامگي‌هاي‌ خود، دين‌ الهي‌ را مطابق‌ هوا و هوس‌هاي‌ خود تفسير و تطبيق‌ و اجرا مي‌كند. وقتي‌ كه‌ مردم‌ مغرب‌ زمين‌ به‌ بهانة‌ حذف‌ مزاحمان‌ «حيات‌ معقول» خود، دين‌ را كنار گذاشتند، در حقيقت‌ آن‌ ديني‌ را كه‌ ساخته‌ شدة‌ متصديان‌ دين‌ و ضد علم‌ و پيشرفت‌ و آزادي‌ معقول‌ و عدالت‌ و كرامت‌ ذاتي‌ انساني‌ بود، كنار گذاشتند، و اين‌ جريان‌ دربارة‌ دين‌ اسلام‌ به‌ هيچ‌وجه‌ منطقي‌ نيست، زيرا بديهي‌ است‌ كه‌ مكتب‌ اسلام‌ كه‌ يكي‌ از دو تمدن‌ اصيل‌ تاريخ‌ بشري‌ را براي‌ انسان‌ و انسانيت‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ است، محال‌ بود آن‌ تمدن‌ را بدون‌ علم، سياست، اقتصاد و حقوق‌ به‌ جهانيان‌ عرضه‌ كند.
2.     مرتضي‌ مطهري‌ در كتاب‌ علل‌گرايش‌ به‌ ماديگري، نقش‌ كليسا را در گرايش‌ به‌ ماديگري‌ از زواياي‌ كلامي‌ و سياسي‌ بررسي‌ كرده‌ است.
« كليسا چه‌ از نظر مفاهيم‌ نارسايي‌ كه‌ در الاهيات‌ عرضه‌ داشت‌ و چه‌ از نظر رفتار غيرانساني‌اش‌ با تودة‌ مردم، خصوصاً‌ طبقة‌ دانشمندان‌ و آزاد فكران، از علل‌ عمدة‌ گرايش‌ جهان‌ مسيحي‌ - و به‌ طور غير مستقيم‌ جهان‌ غيرمسيحي‌ - به‌ مادي‌گري‌ است.
در قرون‌ وسطا كه‌ مسألة‌ خدا، به‌ دست‌ كشيش‌ها افتاد، يك‌ سلسله‌ مفاهيم‌ كودكانه‌ و نارسا دربارة‌ خدا به‌ وجود آمد كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ با حقيقت‌ وفق‌ نمي‌داد و طبعاً‌ افراد باهوش‌ و روشنفكر را نه‌ تنها قانع‌ نمي‌كرد، بلكه‌ متنفر مي‌ساخت‌ و بر ضد مكتب‌ الاهي‌ برمي‌انگيخت.
اين‌ كه‌ فقط‌ نام‌ كليسا را مي‌بريم، به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ در منابر و مساجد ما هميشه‌ افراد مطلع‌ و با صلاحيت، مفاهيم‌ ديني‌ را تعليم‌ مي‌دهند و مي‌دانند چه‌ تعليم‌ دهند و با عمق‌ تعليمات‌ اسلامي‌ آشنا هستند. اين‌كه‌ فقط‌ نام‌ كليسا را مي‌بريم‌ يكي، بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ بحث‌ در علل‌ گرايش‌هاي‌ مادي‌ است‌ و اين‌ گرايش‌ها در محيط‌هاي‌ مسيحي‌ بوده‌ نه‌ در محيط‌هاي‌ اسلامي. در محيط‌هاي‌ اسلامي‌ هرچه‌ پيدا شده‌ كپيه‌ و تقليدي‌ از اروپا بوده‌ و هست. ديگر اين‌ كه‌ در محيط‌ اسلامي‌ در سطح‌ فلاسفه‌ و حكماي‌ الاهي، مكتبي‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ پاسخگوي‌ اهل‌ تحقيق‌ بوده‌ و مانع‌ بوده‌ كه‌ كار دانشمندان‌ بدان‌جا بكشد كه‌ رد اروپا كشيده‌ شد، ولي‌ در محيط‌هاي‌ كليسايي‌ چنين‌ مكتبي‌ وجود نداشته‌ است.»
مطهری در اين‌جا ماجراي‌ تلخ‌ «انگيزيسيون» يا «تفتيش‌ عقايد» را با استناد به‌ سخن‌ مورخان‌ غربي‌ چون‌ ويل‌ دورانت‌ و جرج‌ سارتون، يادآور شده‌ و در پايان‌ چنين‌ نتيجه‌ گرفته‌ است:
« مذهب‌ كه‌ مي‌بايست‌ دليل‌ هدايت‌ و پيام‌آور محبت‌ باشد، در اروپا به‌ اين‌ صورت‌ درآمد كه‌ مشاهده‌ مي‌كنيم. تصور هر كس‌ از دين‌ و خدا و مذهب، خشونت‌ بود و اختناق‌ و استبداد. بديهي‌ است‌ كه‌ عكس‌العمل‌ مردم‌ در مقابل‌ چنين‌ روشي‌ جز نفي‌ مذهب‌ از اساس‌ و نفي‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ پاية‌ اولي‌ مذهب‌ است، يعني‌ خدا، نمي‌توانست‌ باشد.»







نتیجه :
در آیات مختلفی از قرآن به عوامل زیر اشاره شده است :
ü     قانون گذاری و حاکمیت مطلق پروردگار و مجری بودن انسانها بروی زمین
ü     رودرویی با کسانی که خود قانون - به اسم الهی بودن  - می گذارند .
ü     حکومت ورهبری  واعطای  ملک وپادشاهی به برخی از  پیامبران مانند  : حضرت داود علیه السلام  ،  سلیمان علیه السلام ،  ابراهیم علیه السلام ،  لوط  و... (مجریان وحی)
با توجه  به عوامل فوق به وضوح ثابت میگردد  که  در دین مقدس اسلام ، دین  وحکومت  جدا ناپذیر بوده  وحاکمیت  مطلق  از آن  خدا میباشد .
همچنین در غرب ، امور دین باعث تنفر مردم و ایجاد سکولاریسم نگردید . بلکه دین سازان علت این امر بودند .
تمامی حرفها و شعارهایی که در کشورهای اسلامی در این خصوص مطرح می گردد ، صرفاَ شعار بوده و عملی ساختن آن غیر ممکن است .










منابع :
1.    مطهری، مرتضی، اردیبهشت 1372،  علل گرایش به مادی گری، انتشارات صدرا
2.    صالحی:منوچهر،، اسفند 1383، عوامل تاریخی پیدایش سکولاریسم
3.    Www. ebook.VeyQ.ir
4.    www.farsiebook.com
5.    www.motahari.org



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر